P12

P12
«صب»
ات ویو
یه سنگینی روی خودم حس میکردم بیدار شدم
جونگکوک با پاهاش منو گرفته بود دستاشم دورم بود
یکم خودم تکون دادم و گفتم : ولم کن
+…
_جونگکوک ولم‌ کنننن
+هیش بزا بخابم
_گفتم ولم کن(جدی)
+منم گفتم میخام بخابم
_خب ولم کن بخاب
+لجبااااز عوضی
_ولم کن
سریع از بغلش خودم کشیدم بیرون رفتم پایین و واسه خودم صبحانه آماده کردم
+پس صبحانه من کو
_جواب ندادم…
+اتفاقی افتاده؟
_بنظر خودت؟
پاکت عکسارو پرت کردم جلوش
+ببین ات
_دارم خوب میبینم همه چیز مشخصه
+رفتم بالا لباس عوض کردم همه چیز داشت درونم عوض می‌شد
احساساتم
روح و روانم
همه چیز🤌🏽
ات ویو
نمیدونستم چ اتفاقی داره میوفته
جونگکوک رفت بیرون از خونه
سعی کردم بهش اهمیت ندم ولی دست خودم نبود
رفتم یه فیلم گذاشتم در مورد خیانت بود💔
خیانت
کلمه ی دردناکیه
چ از طرف دوست بخوریش چه از طرف عشق
داستان از دختری بود ک عاشق فرد اشتباه در زمان اشتباه شده بود
زمانی ک میتونست همه چیز رو ول کنه و بره عاشق شد…اونم بد عاشق شد🤌🏽
میدونید؟عشق چیز بدیه مخصوصا واسه منی ک خیانت دیدم و حالا هم دوباره خیانت دیدم از هردو نفری ک هاشقشون بودم…جونگکوک و تهیونگ
دیگه قلبم درد میکنه
نمیتونم ادامه بدم
خودمو تا جایی ک میتونستم با فیلم خالی کردم و گریه کردم آخرای فیلم بود خوابم برد دیگه متوجه هیچ چیزی نشدم…
پارت بعدییییییی؟🤌🏽💜