دستنوشته

#دست_ن_و_ش_ت_ه
📌 چند سال بعد من میمانم و کوله باری از خاطراتی که مال تو هستن میدونی الان خودت نیستی ولی کلی خاطره ازت هست که داره عذابم میده داره زجر کشم میکنه !!! 🍃
میدونی خاطرات مثل یه تیغ کند میمونه که پاره نمیکنه فقط درد داره فقط سوزش داره اره هسه خیلی درسته مثل وقتی که دستت با یه کاغذ نو و تازه میبره دیدی چه قدر عزاب اوره درسته زخمش عمیقو کاری نیست اما خیلی بد میسوزنه دقیقا خاطرات تو وقتی میاد تو ذهنم منم همین حسو دارم خیلی سوزشه بدی داره اینقدر بد که عذابیه دردش از چشم لب ریز میشه !
هسم میدونی چیه وقتی سراغتو میگرمو خبری ازت نیس مثل این میمونه تو انفرادی بدون نور بدون صدا تنها با خودم حرف میزنم .
یادته همیشه موهای بلندو دوست داشتی کجایی ببینی الان موهام تا پایین چونم رسیده ولی خوب هیچ دستی جز دست تو نباید بره لای موهام به خاطره همین کوتاهش میکنم
الان تو نیستی نمیدونم چرا چیزی برام معنی نداره نمیدونم چرا صدات هنوز تو گوشمه باهام حرف میزنه یادته که بهم میگفتی‌=:( فلانی تنهام نزاریه من بدون تو میمیرم فلانی ولم نکنیا من بدون تو خیلی تنهام )
وقتی دیدم دست بدست یه دختر دیگه ای و لبات رو لباشه میدونی چه حالی پیدا کردم؟؟ هیچوقت خودتو جای من گذاشتی؟هیچ به خودت گفتی چرا اینکارو باهاش کردم دوسال دروغ؟؟
اخه نکرتم اخه فداتشم خاک پاتم تو که ادم موندن نبودی چرا اومدی تو که میخواستی بری چرا اومدی ؟ میشه بیایو خاطراتتو ببری؟؟
یادته چجور باهات لج میکردم چه خوب بهم دروغ میگفتی ولی دروغاتم شیرین بود!
وقتی یاد رفتنت میفتم باخودم زیره لب میگم : موقه رفتن با چشم‌خیش‌تن دیدم‌که‌جانم‌میبرد
درسته هربار میبینمت قلبم تندتر میتپه ولی ایندفعه نه از سرعشق از سرنفرت:)