پارت 8

پارت 8
..........
...............
ات
نمی خواستم دختریم گرفته بشه ولی دیگه کاری نمی تونستم بکنم که می خواست کارشو شروع کنه در زده شد
...........
خدمتکار علامتش"
"ببخشید قربان مادرتون از فرانسه تشریف آوردن
..........
جیمین
-دلم می خواست کارم رو با ات شروع کنم که در زدن با عصبانیت گفتم کی که خدمتکار خونه گفت که مامانم از فرانسه برگشته یکم ترسیدم که ایدی به ذهنم رسید
...........
سریع خدمونو جمع کردیم و رفتم از کمد کتاب دفتر آوردم قفل درم واز کردم و به ات گفتم
......
-حق نداری اگه مادرم اومد چیزی بگی وگرنه من می دونم با تو ها
........
ات..
شوک بودم که چرا جیمین از مادرش میترسه که وقتی مادرش اومد فهمیدم چرا میترسه الکی گفتیم که واسه کمک به درس جیمین اومدم
........
بعد رفتن جیمین پرسیدم
چرا از مادرت بدت میاد یا ازش میترسی
...
-به تو ربطی نداره سرت تو کار خودت باشه معذرت خواهیدم نخواستیم فقط اگه به کسی چیزی بگی بد میبینی
.........
بعد از خونه پرتم کرد بیرون
.......
ات
گوستاخ منو دزدیده اورده اینجا داشت بهم تجاوز میکرد هنو تهتیدم میکنه عوضی اون سب کنه دارم براش...
.....
..........
(تا پارت بعد منتظر پارت بعد باشید چون باحال قراره بشه اها رنگ عکسم یکم تعغیر دادم کامنت رو هم بخونید و حمایت کنید )