اتش سرد

اتش سرد
#پارت۱۱


یونگی:تو از کجا میدونی وقتی خواناشاما خون لازم میشگ چشماشون قرمز میشه؟
ا.ت:هه تو منو نشناختی
یونگی:اگه تو اینو میدونی یعنی اینم میدونی که............
ا.ت:وقتی خواناشاما خون لازم =انسان مست(یعنی اونا هیچی نمیفهمن فقط انسان نزدیکشون رو شکار میکنن)
یونگی:واقعا از کجا میدونی؟؟
ا.ت:کتاب مخصوصی که هیچکس بجز من نخوندتش......اوپس.....هیچ انسانی بجز من نخوندتش
یونگی:پس یعنی میدونی چطور میشه انسان رو خوناشام کرد درسته؟
ا.ت:اوهوم(پوزخند)
یونگی:پس چرا خودتو خوناشام نکردی؟
ا.ت:(دندوناشو نشون میده)
یونگی:اوووووووووووووووو باشهههههه
ا.ت:بسه....... بریم برای ناهار(یادم نمیاد الان چه موقع از روزه 😂)
یونگی:باشه زود باش فقط قا.......
ا.ت:میدونم
یونگی:الان من باید بگم:اهم اهم :میشه انقدر ذهن منو نخونیییییی(اگه یادتون باشه چند پارت قبل ا.ت اینو گفت)
ا.ت:نمیدونم باید فکر کنم......نه
یونگی ویو
وقتی اینو گفت خوناشامه تعجب کردم چرا این کارو کرد؟؟
ا.ت ویو
هه اون نمیدونه چرا من این کارو کردم؟ چون کسی تو زندگیم نبود فقط امیدواریم برای زندگی توی این کاخ این بود که تاریخ نودلام تموم نشه ولی الان...............






چند دقیقه بعد بعدی رو میزارممممممم