Part²⁹

Part²⁹

سریع خودمو جم و جور کردمو رفتم داخل...

مچ دستمو گرفت و بردم تو اتاق خودش

+بشین رو صندلی(عصبی)

بدون هیچ حرفی نشستمو سشوار اورد و موهای بلندمو خشک کرد

+چقد موهات بلنده

_عااا... ممنون

+کوتاهشون نکن

_نه خودمم دوسشون دارم

+هوممم میتونی بری

_(تعظیم)

رفتم بیرونو کارامو کردم....‌شام رو هم حاضر کردمو چیدم رو میز

_بفرمایید

+ممنون

داشتم میرفتم که گفت

+میخوای اینجا شام بخور

_ن...نه من تو اشپزخونه میخورم

+همین کع گفتم(عصبی)

حقیقتش ازش میترسیدم....خیلی هم میترسیدم پس رفتم نشستم شروع کردم به خوردن غذا

+خوشمزه شده

_نوش جونتون

همش احساس میکردم داره نگام میکنه....وای اره داره نگام میکنع اوف ولش کن بزا بخورم زودتر تموم شه....راستم میگف خیلی خوشمزه شده
بود

غذا تموم شدو میزو جمع کردمو رفتم بخوابم...

جونگ کوک نشسته بود رو کاناپه......

_ا...ارباب من میتونم برم بخوابم

+هوم اره برو

+عاااا راستی

_بله

+فردا جمعس و روز مرخصی خدمتکاراس میتونی صب بلند نشی ینی خب.....به هر حال روز مرخصیه دیگع

_اها.....ممنون

+اوم

رفتم تو اتاقم و یه دوش گرفتم.....لباسامو پوشیدم و خودمو ولو کردم رو تخت...

_اههع کاش حداقل میزاشت برم پیش لیا.....

شرایط پارت بعد:

⁵⁰like
⁴⁰coment

(کم گذاشتم اینبار شرطارووو)