خوشبختی گاهی آنقدر دم دستمان است که نمی بینیمش حسش نمی

#خوشبختی گاهی آنقدر دم دستمان است که نمی بینیمش، حسش نمی‌کنیم...
چایی که مادر برایمان می‌ریخت و می‌خوردیم، خوشبختی بود.
دستهای بزرگ و زبر بابا را گرفتن، خوشبختی بود.
خنده‌های کودکی‌هامان، شیطنتها خوشبختی بود.
اما ندیدیم و آرام از کنارشان گذشتیم، چای را به غُرغُر خوردیم که سرد یا داغ است!زور زدیم تا دستمان را از دست بابا جدا کنیم و آسوده بدویم!
خوشبختی را ندیدیم یا نخواستیم ببینیم شاید.
اما حالا...
هر‌کجا که هستی، هر چند ساله که هستی، با تمام گرفتاریهای تمام نشدنی که همه مان داریم، فردا را قدر بدان، خوشبختی های کوچکت را بشناس و باور کن. روز عشق را بهانه کن، برای بوییدن مادرت که هنوز داریش، برای بوسیدن دست پدرت که هنوز نمی‌لرزد، هنوز هست.
بهانه کن برای به آغوش کشیدن یک دوست...
خوشبختی‌ها ماندگار نیستند، اما می‌شود تا هستند زندگیشان کرد، نفسشان کشید....
دیدگاه ها (۶)

هرگز فکر نکنید که باید سال ها قبل شروع میکردید.این فکر باور...

#photography

#دکوراسیون #کاغذ_دیواری#سه_بعدی

#دکوراسیون #کاغذ_دیواری#سه_بعدی

پارت ۳

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط