طعم عشق پارت 10
طعم عشق پارت 10
با خودش بردش به طبقه پایین دید فیلیکس نیس
، : هع حتما ترسیده و رفته
. : هقققق داریم کجا میریم
، :...
سونیا دستشو از دست کوک کشید بیرون و گفت
. : هققق آهااایی با تو ام داریم کجا میریم چرا حرف نمیزنی هااا هققق
جونگ کوک ایندفعه هم هیچی نگفت و یهو سونیا رو براید استایل بغل کرد و رفت توی باغ ( همون حیاط خودمون 😐😂)
، : وایی من نباید عاشق میشدم چرا چرا این اتفاق افتاد من تاحالا عاشق هیچ کس نشدم اما اما تو فرق میکنی (تو دلش)
. : چ چ چرا اون اون واایی خدا چه حسک خوبی میده بغلششش فک کنم عاشقش شدم (توی دلش)
. : اما اما هوووییی سونیا خودتو جم کننن ( اینو دیگه بلند گفت)
جونگ کوک همینجوری مونده بود ک یهو زد زیر خنده
سونیا هم همینطوری توی شُوک بود و یهو که فهمید چه گندی زده لپش مثل لبو قرمز شد
جونگ کوک سونیا رو توی ماشینش گذاشت و خودشم رفت روی صندلی راننده نشست داشت رانندگی میکرد که سونیا گفت
. : میشه بگی داریم کجا میریم؟
، : خودت میفهمی
پرش زمانی نیم ساعت بعد
ویو سونیا
با وایستادن ماشین از خواب بیدار شدم چ چه جای قشنگیییی بووددد یک دشت خیلی قشنگ با یه دریاچه وسطش
سریع از ماشین پیاده شدم و دویدم سمت دریاچه کنارش نشستم که یهو یک دست روی شونم قرار گرفت یک هیییی ای کشیدم و رومو برگردوندم و گفتم کوووففت بلد نیستی حرف بزنییی
، : جررررر (همون خنده) ببخشید
. : بخشیدم
، : سونیا میخوام یک چیزی بهت بگم
. : سرو پا گوشم
، :میخواستم بگم...
خب دوستان لایک کنید و برام کامنت بزارید
میدونید دیگه امتحانای نوبت اول داره شروع میشه و من مجبورم کمتر پست بزارم ولی تمام سعیمو ميکنم که پست بزارم فعلا 🙂👋🏻
با خودش بردش به طبقه پایین دید فیلیکس نیس
، : هع حتما ترسیده و رفته
. : هقققق داریم کجا میریم
، :...
سونیا دستشو از دست کوک کشید بیرون و گفت
. : هققق آهااایی با تو ام داریم کجا میریم چرا حرف نمیزنی هااا هققق
جونگ کوک ایندفعه هم هیچی نگفت و یهو سونیا رو براید استایل بغل کرد و رفت توی باغ ( همون حیاط خودمون 😐😂)
، : وایی من نباید عاشق میشدم چرا چرا این اتفاق افتاد من تاحالا عاشق هیچ کس نشدم اما اما تو فرق میکنی (تو دلش)
. : چ چ چرا اون اون واایی خدا چه حسک خوبی میده بغلششش فک کنم عاشقش شدم (توی دلش)
. : اما اما هوووییی سونیا خودتو جم کننن ( اینو دیگه بلند گفت)
جونگ کوک همینجوری مونده بود ک یهو زد زیر خنده
سونیا هم همینطوری توی شُوک بود و یهو که فهمید چه گندی زده لپش مثل لبو قرمز شد
جونگ کوک سونیا رو توی ماشینش گذاشت و خودشم رفت روی صندلی راننده نشست داشت رانندگی میکرد که سونیا گفت
. : میشه بگی داریم کجا میریم؟
، : خودت میفهمی
پرش زمانی نیم ساعت بعد
ویو سونیا
با وایستادن ماشین از خواب بیدار شدم چ چه جای قشنگیییی بووددد یک دشت خیلی قشنگ با یه دریاچه وسطش
سریع از ماشین پیاده شدم و دویدم سمت دریاچه کنارش نشستم که یهو یک دست روی شونم قرار گرفت یک هیییی ای کشیدم و رومو برگردوندم و گفتم کوووففت بلد نیستی حرف بزنییی
، : جررررر (همون خنده) ببخشید
. : بخشیدم
، : سونیا میخوام یک چیزی بهت بگم
. : سرو پا گوشم
، :میخواستم بگم...
خب دوستان لایک کنید و برام کامنت بزارید
میدونید دیگه امتحانای نوبت اول داره شروع میشه و من مجبورم کمتر پست بزارم ولی تمام سعیمو ميکنم که پست بزارم فعلا 🙂👋🏻
۵.۹k
۰۲ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.