من نباید عاشق تهیونگ بشم
#مننبایدعاشقتهیونگبشم
پارت۱۱
هلنا ویو: از طرف مامانم برام پیام اومد..
کارمو انجام دادم.بیا تو ماشین کیف دختره هم بردار
اشکامو پاک کردم کیف لیا برداشتم....نمیتونسم جلوی اشکامو بگیرم..... اون به من اعتماد کرد ولی من...به مامانم گفتم:....
هلنا: مامان من حوصلم تو خونه سر میره میشه برم پارک؟
م.ه: باش برو
هلنا: شب برمیگردم
م.ه: مواظب خودت باش
هلنا: باشه خدافظ
با تمام سرعتی که میتونستم به سمت اون کافه دوییدم با گوشی لیا به تهیونگ زنگ زدم
مکالمشون:
هلنا: سلام تهیونگ من هلنام(بغض)
تهیونگ: سلام.چیزی شده تو بهم زنگ زدی؟
هلنا: اره...لیا تصادف کرده برات آدرس میفرستم سریع بیا(گریه)
تهیونگ: یعنی چیی(گریه)
هلنا: یعنی همین سریع تر بیاا(گریه شدیدد)
(قطع کردن)
تهیونگ ویو: سریع رفتم لباسمو عوض کردم کلید ماشینو برادشتم....
جین: کجا میری چرا گریه کردی؟...
تهیونگ: ل... لی... لیااا(گریه.استرس.لکنت)
جین: لیاا چی بناللل
تهیونگ:تصادف کرده(گریه.استرس)
جین: یعنی چیی(گریه)
تهیونگ: الان دوستش بهم خبر داد(گریه شدید)
جین: خب چرا نشستی پاشو بریم....
کوک: منم میام شما دوتا حالتون بده.....
تهیونگ: اکی....(استرس.گریه)
نامجون: جین نمیخواد تو بری بمونی اینجا بهتره میری الان یه بلایی سر خودت میاری
جین: نمیتونم نرم اون خواهر منه
تهیونگ: و دوست دختر منه.
جین:الان چی گفتی؟ چه گوهی خوردین شما دوتااا(گریه.عصبی)(نه اون عصبی کیوتی که ما ازش دیدیم عصبییی)
تهیونگ: هیونگ تورو خدا ولش الان اصن وقتش نیست خواهرت داره اونجا جون میده ولی تو داری منو باز.جویی میکنی که دیشب چ خبر بوده.
(هلنا دوباره بهش زنگ زد)
مکالمشون:
هلنا: کجای پسس(گریه)
تهیونگ: دارم میام....(گریهه)(انقد نوشتم گریه اشک تو چشام جمع شد:///)
(قطع کردن.)
کوک:نمیخوای بریم؟
تهیونگ: عومم چرا(استرسس)
وقتی رسیدن:
هلنا:چه عجبب اومدینن هنوز داره ازش خون میره...
تهیونگ ویو: لیا رو بقل کردم گذاشتمش صندلی عقب هلنا هم نشست اونجا تا مواظب لیا باشه کوک هم نشست پشت فرمون....
پرش زمانی به بیمارستان
هلنا ویو: عذاب وجدان داشتم اینا همش تقصیر منه باید ی جوری با لیا قطع ارتباط میکردم اینا همش تقصیر منه....گوشیمو چک کردم ساعت ۷ بود تهیونگ و صدا زدم..
حیح:)
دیگه نوبتی هم باشه نوبت انتقام گرفتن از هلناس با اینکه تقصیر خانوادشه اما هلنا قراره اذیت بشه://
پارت۱۱
هلنا ویو: از طرف مامانم برام پیام اومد..
کارمو انجام دادم.بیا تو ماشین کیف دختره هم بردار
اشکامو پاک کردم کیف لیا برداشتم....نمیتونسم جلوی اشکامو بگیرم..... اون به من اعتماد کرد ولی من...به مامانم گفتم:....
هلنا: مامان من حوصلم تو خونه سر میره میشه برم پارک؟
م.ه: باش برو
هلنا: شب برمیگردم
م.ه: مواظب خودت باش
هلنا: باشه خدافظ
با تمام سرعتی که میتونستم به سمت اون کافه دوییدم با گوشی لیا به تهیونگ زنگ زدم
مکالمشون:
هلنا: سلام تهیونگ من هلنام(بغض)
تهیونگ: سلام.چیزی شده تو بهم زنگ زدی؟
هلنا: اره...لیا تصادف کرده برات آدرس میفرستم سریع بیا(گریه)
تهیونگ: یعنی چیی(گریه)
هلنا: یعنی همین سریع تر بیاا(گریه شدیدد)
(قطع کردن)
تهیونگ ویو: سریع رفتم لباسمو عوض کردم کلید ماشینو برادشتم....
جین: کجا میری چرا گریه کردی؟...
تهیونگ: ل... لی... لیااا(گریه.استرس.لکنت)
جین: لیاا چی بناللل
تهیونگ:تصادف کرده(گریه.استرس)
جین: یعنی چیی(گریه)
تهیونگ: الان دوستش بهم خبر داد(گریه شدید)
جین: خب چرا نشستی پاشو بریم....
کوک: منم میام شما دوتا حالتون بده.....
تهیونگ: اکی....(استرس.گریه)
نامجون: جین نمیخواد تو بری بمونی اینجا بهتره میری الان یه بلایی سر خودت میاری
جین: نمیتونم نرم اون خواهر منه
تهیونگ: و دوست دختر منه.
جین:الان چی گفتی؟ چه گوهی خوردین شما دوتااا(گریه.عصبی)(نه اون عصبی کیوتی که ما ازش دیدیم عصبییی)
تهیونگ: هیونگ تورو خدا ولش الان اصن وقتش نیست خواهرت داره اونجا جون میده ولی تو داری منو باز.جویی میکنی که دیشب چ خبر بوده.
(هلنا دوباره بهش زنگ زد)
مکالمشون:
هلنا: کجای پسس(گریه)
تهیونگ: دارم میام....(گریهه)(انقد نوشتم گریه اشک تو چشام جمع شد:///)
(قطع کردن.)
کوک:نمیخوای بریم؟
تهیونگ: عومم چرا(استرسس)
وقتی رسیدن:
هلنا:چه عجبب اومدینن هنوز داره ازش خون میره...
تهیونگ ویو: لیا رو بقل کردم گذاشتمش صندلی عقب هلنا هم نشست اونجا تا مواظب لیا باشه کوک هم نشست پشت فرمون....
پرش زمانی به بیمارستان
هلنا ویو: عذاب وجدان داشتم اینا همش تقصیر منه باید ی جوری با لیا قطع ارتباط میکردم اینا همش تقصیر منه....گوشیمو چک کردم ساعت ۷ بود تهیونگ و صدا زدم..
حیح:)
دیگه نوبتی هم باشه نوبت انتقام گرفتن از هلناس با اینکه تقصیر خانوادشه اما هلنا قراره اذیت بشه://
۵.۲k
۰۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.