پارت ۵(عشق فراموش نشده)

پارت ۵(عشق فراموش نشده)
ویو ا ت
در به در دنبال خونه که یهو یه چند تا پسر ریختن دورم میخواستن اذیتم کنن که یکیشونو زدم( بله دیگه دختر ما هم بلده بزنه)
ولی اون چند تای دیگه خواستن بیان نزدیکم نمیتونستم همشونو بزنم پس فقط جیغ زدم و دویدم که یهو به یه چیزی برخورد کردم

ویو ته
دیدم کوک به خاطر کار ا ت ناراحته پس بهش گفتم بیاد باهم بریم یکم تو خیابون بگردیم که یهو دیدم چند تا پسر رفتن سراغ یه دختر کیوت که استایلش صورتیه یاد ا ت افتادم
به کوک گفتم انگار دارن اذیتش میکنن
- مهم نیست ولی خیلی شبیه ات
× وایسا اون خود اته
- چی وایسا ببینم اره خودشه
وقتی بخوام به این فکر کنم کراشمو بخوان اذیت کنن قلبم درد میگیره حالا فکر کن واقعی باشه
× بدو بریم کمکش
که یهو کوک به ا ت برخورد کرد یا بهتر بگم چون ا ت داشت میدوید ا ت به کوک خورد😐👌
( خب برا ات علامت نداشتیم نه؟ خب علامتش+)
ویو ا ت
سرمو بدون اینکه بیارم بالا گفتم
+من باید برم *(اشک تو چشماش جمع شده)
که یهو اون چند تا پسر اومدن خواستن دوباره اذیتم کنن که یهو کوک داد زد
سمت این دختر بیاین مردین فهمیدین؟؟؟
گمشین بینم و (بله دیگه میزنتشون انتظار چیزه دیگه ای دارید؟)
ته اومد ......

.
.
.
نظرتون؟😐👌