چندپارتیدرخواستی

#چند_پارتی_درخواستی

پارت ۱

"وقتی برای انتقام باهاش ازدواج کردی ولی بعد عاشقش شدی"

{ویو ا/ت}
من برای انتقام به کوک نزدیک شدم چون پدر اون بود که پدرمو کشت، منم میخواستم انتقاممو با کشتن کوک کامل کنم، دو سال از ازدواجمون میگذره، متوجه شدم که اون عاشقمه و بهم اهمیت میده، چرا دروغ منم دوستش داشتم، ولی ا/ت فراموش نکن که برای چی اومدی اینجا، اون دشمنته، ولی خب خودش نمیدونه، منم دوستش دارم ولی این عشق اشتباست، ولی من دوست ندارم اونو بکشم اون برام مهمه

کوک: ا/ت به چی فکر میکنی؟ بیا نهار رو حاظر کردن
ا/ت: باشه الان میام
(نهارشونو خوردن،کوک روی کاناپه نشست،ا/ت میخواست بره اتاق کارش که...)
کوک: عو عو عو بیا اینجا ببینم کجا میری ها؟
ا/ت:یکم کار دارم باید انجام بدم
کوک: اول بیا اینجا من کارت دارم بعد برو
ا/ت: چیشده؟

★: ا/ت رفت جلوی کوک ایستاد، کوک هم دستاشو گرفت و اونو روی پاهاش نشوند،

کوک: چرا بهم اهمیت نمیدی ها؟
ا/ت: منظورت چیه کوک
کوک: باهام سرد رفتار میکنی
ا/ت: کی همچین چیزی گفته؟

★: کوک کمر ا/ت رو گرفت و به خودش بیشتر نزدیکش کرد و صورتشو با دستاش قاب کرد و شروع کرد به لب گرفتن، ا/ت هم همراهیش کرد و بعد ۳ مین از هم جدا شدن

کوک: خیلی خب حالا میتونی بری به کارت برسی
ا/ت: باشه
...