إلهیبه حق آنانی که از دیدۀ مردم غایبند، این غایب را در حضور ...

الهیآنچہ از ڪلام تو نیوشیدم در خروشم، و آنچہ از جام تو نوشید...

الهیسالیانی می پنداشتم ڪہ ما حافظ دین توایم استغفرڪ اللهم در...

الهی روزگارے بہ پندار خامم تو را بہ آواز بلند می خواندم اڪنو...

الہیگویند ڪہ بُعد، سوز و گداز آوَرَد، حسن را بہ قرب سوز و گد...

الہیتا بہ حال میگفتم گذشتہ ها گذشتاڪنون می بینم ڪہ گذشتہ های...

الهیاین و آن گویند بهاے یڪ گرده نان پنج قران است، حسن بی بها...

إلهــےهشیار را با بستر و بالین چہ ڪار و مست را با دین و آئین...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط