ماهنامه سخن - ۷۶

یک فنجان دیگر مهمان من باش شعر داغی برایت ریخته ام لب سوز و...

یک فنجان دیگر مهمان من باش شعر داغی برایت ریخته ام لب سوز و...

این روزها تمام وجودم شکفتن استحتی به یک خیال تو خوشحال می شو...

خوابم نمی برددر بالشمقوهای اسیرجیغ می کشند #مریم_یوسفی #قابه...

روزی چمدانم را خواهم بستوچشمم را به روی اشک مادروپشت به دیوا...

می روم شانه به شانه خیابانو رد پاهای روی سرم راپاک می کنم #م...

یک فنجان دیگر مهمان من باششعر داغی برایت ریخته املب سوز ولب ...

خوابم نمی برددر بالشمقوهای اسیر جیغ می کشند #مریم_یوسفی

این واژه ها باهمه زلالی دریا نمی شوندسری به چشم های طوفانیم ...

از ریشه آویزان کرده جنگلش راتا پرندگان مردهبیرون بریزند #مری...

از ریشه آویزان کرده جنگل اش راتا پرندگان مردهبیرون بریزند #م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط