گفتا که می بوسم تو را گفتم تمنا می کنم

گفتا که می بوسم تو را ، گفتم تمنا می کنم
گفتا اگر بیند کسی ، گفتم که حاشا می کنم

گفتا ز بخت بد اگر ، ناگه رقیب آید ز در
گفتم که با افسونگری ، او را ز سر وا می کنم

گفتا که تلخی های می گر نا گوار افتد مرا
گفتم که با نوش لبم ، آنرا گوارا می کنم

گفتا چه می بینی بگو ، در چشم چون آیینه ام
گفتم که من خود را در آن عریان تماشا می کنم

گفتا که از بی طاقتی دل قصد یغما می کند
گفتم که با یغما گران باری مدارا می کنم

گفتا که پیوند تو را با نقد هستی می خرم
گفتم که ارزانتر از این من با تو سودا می کنم

گفتا اگر از کوی خود روزی تو را گفتم برو
گفتم که صد سال دگر امروز و فردا می کنم
دیدگاه ها (۳)

لاله دیدم روی زیبای توام آمد به یاد شعله دیدم سرکشی های توام...

ساناز صالحی

ازدست عزیزان چه بگویم ؟ گله ای نیست گرهم گله ای هست، دگر حوص...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط