میدانستم نمیتوانم
میدانستم نمیتوانم
اما تمام تلاشم را میکردم
یک عمر با پای معلولم تلاش کردم
گاهی دیگر پایم میخوابید از شدت درد
اما نمیشد باید مدارا میکردم
چقدر خسته بودم
وقتی ب درخت تکیه دادم
فکر میکردم دنیا متوقف شده
زمان خوبی بود
نزدیک ظهر بود
میشد یک آتشی روشن کرد
و چای خورد
اما مهم این بود باورم شده بود ک نمیتوانم
یک عمر تلاش کردم ولی نتوانستم
با یک پا کل مسیرهای سخت را رفتم
اما دیگر خسته ام
تا مدتها خبری از من نخواهد بود
ایام استراحت طولانی
نقطه سرخط.
اما تمام تلاشم را میکردم
یک عمر با پای معلولم تلاش کردم
گاهی دیگر پایم میخوابید از شدت درد
اما نمیشد باید مدارا میکردم
چقدر خسته بودم
وقتی ب درخت تکیه دادم
فکر میکردم دنیا متوقف شده
زمان خوبی بود
نزدیک ظهر بود
میشد یک آتشی روشن کرد
و چای خورد
اما مهم این بود باورم شده بود ک نمیتوانم
یک عمر تلاش کردم ولی نتوانستم
با یک پا کل مسیرهای سخت را رفتم
اما دیگر خسته ام
تا مدتها خبری از من نخواهد بود
ایام استراحت طولانی
نقطه سرخط.
۲.۸k
۰۲ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.