و شی یانگ هم پدر بزرگم هستش
و شی یانگ هم پدر بزرگم هستش
پدر بزرگ من بزرگترین مافیای مرد تو اسیا هستش و مادرمم بزرگترین مافیای زن اسیا
بزارین خودمو قشنگ معرفی کنم
من لی شین لارا هستم
درسته شما منو تا به الان به نام ات.. کیم ات میشناسین ولی اسم واقعی من لی شین لارا هستش من از بچگیم پیش پدر بزرگم شی یانگ بزرگ…بزرگ شدم
پدر و مادرم از هم جدا شدشه بودن
اونم بخاطر خانواده پارک
یادمه وقتی که کوچیک بودم تو بالا شهر سئول یکی از خفن ترین ساختمونا خونه داشتیم
همسایمون هم ملورا و مامان. باباش بودن
من یه برادر کوچیک تر از خودم داشتم
سروز که از مدرسه برگشتم دیدم ملورا از تویه گل خونه داره به استخر نگاه میکنه
داداشم داشت خفه میشد ولی اون هیچ کمکی نیاورد
سریع به کمک برادرم رفتم ولی وقتی کشیدمش بیرون دیگه خیلی دیر شده بود
من از همون موقع از خانواده ملورا بدم اومد وبا فکر انتقام بزرگ شدم
پدر مادرم بعد از این ماجرا از هم جدا شدن
یادمه شب کریسمس من تو خونه با پدر بزرگم تنها نشسته بودم ولی صدای خنده و بازی ملورا با مامان باباس میومد
شنیدن این صدا ها تصمیمم رو برای انتقام جدی تر میکرد ……
(پرش به حال)
میدونم امروز با اعضا قرار. داره امروز هم داغ خودشو هم داغ بچشو رو دل بقیه میزارم
ویو ملورا
وارد کافه شدم باورم نمیشه دارم پس از مدت ها دوستای قدیمیم رو میبینم ولی.. ولی الان دیگه ما باهم غریبه ایم
پس از سلام احوال پرسی نشستیم
ملورا: خیلی ممنونم که دعوت منو قبول کردین
اعضا: این وضیعفه ما بود ملورا
..
نامجون؛ ما معذرت میخواییم ملورا
شرط
لایک34
کامنت. 25 (تکراری و بیشتر از 3کامنت از یه پیج قبول نیست)
پدر بزرگ من بزرگترین مافیای مرد تو اسیا هستش و مادرمم بزرگترین مافیای زن اسیا
بزارین خودمو قشنگ معرفی کنم
من لی شین لارا هستم
درسته شما منو تا به الان به نام ات.. کیم ات میشناسین ولی اسم واقعی من لی شین لارا هستش من از بچگیم پیش پدر بزرگم شی یانگ بزرگ…بزرگ شدم
پدر و مادرم از هم جدا شدشه بودن
اونم بخاطر خانواده پارک
یادمه وقتی که کوچیک بودم تو بالا شهر سئول یکی از خفن ترین ساختمونا خونه داشتیم
همسایمون هم ملورا و مامان. باباش بودن
من یه برادر کوچیک تر از خودم داشتم
سروز که از مدرسه برگشتم دیدم ملورا از تویه گل خونه داره به استخر نگاه میکنه
داداشم داشت خفه میشد ولی اون هیچ کمکی نیاورد
سریع به کمک برادرم رفتم ولی وقتی کشیدمش بیرون دیگه خیلی دیر شده بود
من از همون موقع از خانواده ملورا بدم اومد وبا فکر انتقام بزرگ شدم
پدر مادرم بعد از این ماجرا از هم جدا شدن
یادمه شب کریسمس من تو خونه با پدر بزرگم تنها نشسته بودم ولی صدای خنده و بازی ملورا با مامان باباس میومد
شنیدن این صدا ها تصمیمم رو برای انتقام جدی تر میکرد ……
(پرش به حال)
میدونم امروز با اعضا قرار. داره امروز هم داغ خودشو هم داغ بچشو رو دل بقیه میزارم
ویو ملورا
وارد کافه شدم باورم نمیشه دارم پس از مدت ها دوستای قدیمیم رو میبینم ولی.. ولی الان دیگه ما باهم غریبه ایم
پس از سلام احوال پرسی نشستیم
ملورا: خیلی ممنونم که دعوت منو قبول کردین
اعضا: این وضیعفه ما بود ملورا
..
نامجون؛ ما معذرت میخواییم ملورا
شرط
لایک34
کامنت. 25 (تکراری و بیشتر از 3کامنت از یه پیج قبول نیست)
- ۱۰.۵k
- ۱۶ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط