مفتش

"مُفتش"

تویِ وان، در حالی که مشغولِ دوباره خوندنِ "سفر به انتهایِ شبِ سِلین" هستم، تلفن زنگ میزنه.
بلند میشم و یه حوله دورِ خودم می‌پیچم.
یه یاروییِ از اِسمارت سِت پشت خط هست.
می‌خواد بدونه که چیا تویِ صندوق پستیم هست و این‌که زندگیم چه‌طور می‌گذره.
میگم: نه چیزی تویِ صندوقِ پستی مونده و نه چیزی تویِ زندگی.
طرف فکر می‌کنه دارم دس به سرش میکنم.
خودمم امیدوارم همین‌طور باشه.


- بوکفسکی
دیدگاه ها (۱)

خوابیدم، بیدار شدم، سیگار کشیدم، خوابیدم، بیدار شدم، سیگارکش...

این زندگیمونه

شاهزاده بن سلمان و پسرش

‏قسمتی از بحث با دخترا هست که ازت یه سوال درباره خودشون میپر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط