پاهایم

پاهایم
از تخت درازتر شده‌اند
دست‌هایم
حتی به لامپ می‌رسند
صدای موسیقی‌ام
از تمام دیوارهای آجری رد می‌شود

زل می‌زنم
به عکس سرخ‌پوست‌ها در کامپیوتر
و با تو قهوه می‌نوشم
مثل کریستف کلمبی
که اتاقش را
از سرزمین‌های ناشناخته بیشتر دوست دارد

سید مهدی موسوی
🍀🐋
دیدگاه ها (۱)

خسته‌ای و دلت سفر می‌خوادمی‌خونی تو چشاش: موافقته!مرد تو هیچ...

بر چادر قدیمی مادربگذار مثل ابر ببارمشاید خدات معجزه‌ای کردب...

تمام شهرفراموش کرده اند تو را...مهم نبودمهم نیست باز منتظرم....

نوروز بمانید که ایّام شماییدآغاز شمایید و سرانجام شماییدنورو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط