Lucky-bloody
Lucky-bloody#
پارت ۲۶
خورشید طلوع نکرده و نزدیکای صبحه،دور و برتو نگا میکنی تا ببینی صدای چی بوده که میبینی یکی افتاده رو زمین و یه درخت روی پاش افتاده،سریع میری کمکش انگاری فقط خودت تونسته بودی صداشو بشنوی
+حالت خوبه؟چرا این چوب روی پات افتاده چیکار داشتی میکردی؟
×الان وقت این سوال پرسیدن نیست پام داره میشکنه اینو از روم بردار
+ب..باشه
زیر لب با خودت میگی:ولی من که زورم نمیرسه این کنده خیلی بزرگه
بعد یکم فکر کردن یه فکر تو سرت جرقه میزنه
سریع میری و یه چوب بلند و محکم پیدا میکنی،یه سرشو میزاری زیر تنه درخت و خودت با تمام توانت به اون طرف چوب فشار وارد میکنی،بعد از گذشت چند ثانیه تنه درخت حرکت میکنه و از روی پای اون بیچاره کنار میره و سریع پاشو جمع میکنه و چشماشو محکم میبنده
+حالت خوبه؟بزار یه نگاه بهش بندازم
پاچه شلوارشو تا میزنی و به ساق پاش نگاه میندازی،کبود شده بود و خیلی بد ورم کرده بود احتمال میدادی شکسته باشه ولی تو هیچ اطلاعاتی از شکستی و کلا چرت و پرتای پزشکی نداشتی،پس تنها کاری که از دستت بر میومد این بود که لباستو در بیاری و بپیچی دور پاش تا حداقل از خونریزی نمیره و بعد بری کمک بیاری
دکمه لباستو باز میکنی و میخوای درش بیاری که یهو یکی سریع دور پای اون بیچاره پارچه میبنده....بهش نگاه که انداختی فهمیدی کوکه
-لباستو بپوش.....هیچکس مشتاق دیدن بدنت نیست،هوام سرده
+بنده نمیخواستم بدنمون به نمایش بزارم،چون اصلام اندام خوبی ندارم،ضمنا داشتم کمکش میکردم تا خونریزیشو بند بیارم
بدون اینکه نگاهت کنه به بستن پارچه دور پاهای اون بیچاره ادامه میده و جوابتو میده
-تا همینجاشم خیلی حضورت تاثیربرانگیز بود دیگه ازینجا به بعدش با من
مکث میکنی و متوجه میشی پیرهنشو در آورده و داره باهاش پاهای مصدوم رو میبنده،چون اصلا از این منظره خوشت نمیومد لباستو انداختی رو بدنش
جونگکوک یهو متوقف میشه و برمیگرده ولی به زمین نگاه میکنه
+ا...اینکارو کردم چون.....ممکنه یکی ترایپوفوبیا داشته باشه....
هیچی نمیگه
+نیازیم نیست نگاهتو از من بدزدی من همیشه زیرپوش تنم هست مثل تو برهنه نیستم....اینجوری بهتره
کوک سریع ساق پاشو میبنده و بلندش میکنه و میبرتش تو چادر بدون اینکه حتی بهت نگاه کنه یا تشکر کنه
تعجب میکنی ولی بروی خودت نمیاری،سر جات خشکت میزنه چون واقعا حس خجالت زدگی بهت دست داده بود و فقط میخواستی توی زمین آب شی،توی همین فکرا بودی که یهو یچیزی رو شونه هات حس میکنی
🙂
#ویسگون #کلیپ #کیپاپ #بی_تی_اس #کیوت #جنگکوک #خاص #رمان #جنگکوک #عاشقانه #ایران #اکسو #بلک_پینک #توایس #استری #استری_کیدز #سلبریتی #ایدل #نامجون #جین #یونگی #جیهوپ #جیمین #تهیونگ #جنگکوک
پارت ۲۶
خورشید طلوع نکرده و نزدیکای صبحه،دور و برتو نگا میکنی تا ببینی صدای چی بوده که میبینی یکی افتاده رو زمین و یه درخت روی پاش افتاده،سریع میری کمکش انگاری فقط خودت تونسته بودی صداشو بشنوی
+حالت خوبه؟چرا این چوب روی پات افتاده چیکار داشتی میکردی؟
×الان وقت این سوال پرسیدن نیست پام داره میشکنه اینو از روم بردار
+ب..باشه
زیر لب با خودت میگی:ولی من که زورم نمیرسه این کنده خیلی بزرگه
بعد یکم فکر کردن یه فکر تو سرت جرقه میزنه
سریع میری و یه چوب بلند و محکم پیدا میکنی،یه سرشو میزاری زیر تنه درخت و خودت با تمام توانت به اون طرف چوب فشار وارد میکنی،بعد از گذشت چند ثانیه تنه درخت حرکت میکنه و از روی پای اون بیچاره کنار میره و سریع پاشو جمع میکنه و چشماشو محکم میبنده
+حالت خوبه؟بزار یه نگاه بهش بندازم
پاچه شلوارشو تا میزنی و به ساق پاش نگاه میندازی،کبود شده بود و خیلی بد ورم کرده بود احتمال میدادی شکسته باشه ولی تو هیچ اطلاعاتی از شکستی و کلا چرت و پرتای پزشکی نداشتی،پس تنها کاری که از دستت بر میومد این بود که لباستو در بیاری و بپیچی دور پاش تا حداقل از خونریزی نمیره و بعد بری کمک بیاری
دکمه لباستو باز میکنی و میخوای درش بیاری که یهو یکی سریع دور پای اون بیچاره پارچه میبنده....بهش نگاه که انداختی فهمیدی کوکه
-لباستو بپوش.....هیچکس مشتاق دیدن بدنت نیست،هوام سرده
+بنده نمیخواستم بدنمون به نمایش بزارم،چون اصلام اندام خوبی ندارم،ضمنا داشتم کمکش میکردم تا خونریزیشو بند بیارم
بدون اینکه نگاهت کنه به بستن پارچه دور پاهای اون بیچاره ادامه میده و جوابتو میده
-تا همینجاشم خیلی حضورت تاثیربرانگیز بود دیگه ازینجا به بعدش با من
مکث میکنی و متوجه میشی پیرهنشو در آورده و داره باهاش پاهای مصدوم رو میبنده،چون اصلا از این منظره خوشت نمیومد لباستو انداختی رو بدنش
جونگکوک یهو متوقف میشه و برمیگرده ولی به زمین نگاه میکنه
+ا...اینکارو کردم چون.....ممکنه یکی ترایپوفوبیا داشته باشه....
هیچی نمیگه
+نیازیم نیست نگاهتو از من بدزدی من همیشه زیرپوش تنم هست مثل تو برهنه نیستم....اینجوری بهتره
کوک سریع ساق پاشو میبنده و بلندش میکنه و میبرتش تو چادر بدون اینکه حتی بهت نگاه کنه یا تشکر کنه
تعجب میکنی ولی بروی خودت نمیاری،سر جات خشکت میزنه چون واقعا حس خجالت زدگی بهت دست داده بود و فقط میخواستی توی زمین آب شی،توی همین فکرا بودی که یهو یچیزی رو شونه هات حس میکنی
🙂
#ویسگون #کلیپ #کیپاپ #بی_تی_اس #کیوت #جنگکوک #خاص #رمان #جنگکوک #عاشقانه #ایران #اکسو #بلک_پینک #توایس #استری #استری_کیدز #سلبریتی #ایدل #نامجون #جین #یونگی #جیهوپ #جیمین #تهیونگ #جنگکوک
۱۱.۱k
۲۶ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.