💜! حص بنفش! 💜 پارت 4
💜!#حص_بنفش!#💜
پارت 4
________
دیانا:داشتم ظرفارو میشستم که یهو
یه دختره وارد اشپرخونه شد
سلام شما؟
نیکا:صلم نیکام(:
دیانا:خوشبختم منم دیانام
چیزه چرا اومدی اینجا؟
نیکا:با متین کار میکنم
دیانا:اها اقا متین گفته بود
بیا بریم اتاقمونو نشونت بدم بِیب
نیکا:باشه بِیب😂🙂❤️
______________
ارسلان:خدایاا شب چی بپوشم
اصن چی بش بگم؟
بگم باهام ازدواج کنه؟
اصن مهرابو بیارم فقد سوتی بده؟
چیکار کنم؟
اصن میگم کنسله
واای ارسلان چرا ریدی تو خودت
هوففف
اگه یه وقت بوسم کرد چیکارش کنم؟
واای میگن بچه حلال زاده به داییش میره نکنه به رضا داداش دیانا بره خنگ بشه؟
وای نکنه بچم عقب مونده بشه!
واای ارسلااان یه شامه انقد حووول نکن
_________
ساعت 7شب
_________
دیانا:چق خوشگل شدم((:
یه هودی بنفش با یه شلوار مام فیت سفید پوشیده بودم
با یه شاله سفید
زیر هودیمم یه بلوز بنفش پوشیدم
یه ارایش خیلییی ساده کردم
چق اون رژ بنفش بهم میومد
میخاستم از اتاق برم بیرون که نیکا گف
نیکا:شیطووون کجا؟
دیانا:با ارسلان دارم میرم بیرون
نیکا:رلین؟
دیانا:نه بابا🙂
نیکا:پس با ارسی میخای بری بیررون
دیانا:هوووش فق من بهش میکم ارسی خفه
نیکا:باشه بابا واا😐
دیانا:رفتم پایین که دیدم ارسی دیوونه ی خوشتیپ تِکه داده به ماشینو داره با متین حرف میزنه
رفتم جلو
ببخشید..اهم اهم
متین:با دیدن دیانا برق از سرم پرید
چرا اینقد این دختر جذابو خوشگل بود
سلام خوبی دیانا
ارسلان:موقع برگشتن فک میکردم الان یه تیپ بدجور زده
وقتی برگشتم نزدیک بود بیفتم تو بغلش
خودمو جمو جور کردم
امم چیزه
خوبی دیانا
دیانا:خوبم شما خوبین؟
متین و ارسی:اره خوبیم
دیانا:بریم ارسلان اقا؟
متین:کجا به سلامتی؟!
دیانا:میخاستم جواب بدم که ارسلان با محکمی جواب داد:
بیرون
متین:خوشبگدزه
خیلی جرم گرفته بود
من که اخرش دیا ماال خدمه
نیکا رو میدیم ارسی👿
ارسلان:سوار شو جوجه
دیانا:من جوجم اقا ارسلان؟
ارسلان:میشه بم نگی اقا؟بگو ارسی راحت ترم
دیانا:من جوجم ارسی؟
ارسلان:ارع
دیانا:عه؟
ارسلان:ارع
دیانا:هوفف برو سوار شو
ارسلان:شما جوجه ی بنده هستی
دیانا:بخداا نزدیک بود پس بیفتم🤤
___________
نیکا:رفتم پایین ببینم چخبره
معلوم میشد تو این خونه فقد ارسلان و متینو دیانا با یه زنه و دوتا مرد دیگه زندگی میکردن که اونام خدمتکار بودن
البته اون دوتا پسره خیلی با متینو ارسلان صمیمی بودن
یهو متینو دیدم داشت با عصبانیت با تلفن حرف میزد
داشت میگف...
متین:میفهمی چی داری میگی؟
من برنمیگردم به اون خراب شده
تازه داشت یادم میرف توعه لاشیو
گمشو از زندگیم رها(با عرض پوزش به داوش گلم رها🙂😂💋)
___________
انچه خواهید دید:
چیزی شده؟
روم خیمه زد...
جوجه ی من
پارت 4
________
دیانا:داشتم ظرفارو میشستم که یهو
یه دختره وارد اشپرخونه شد
سلام شما؟
نیکا:صلم نیکام(:
دیانا:خوشبختم منم دیانام
چیزه چرا اومدی اینجا؟
نیکا:با متین کار میکنم
دیانا:اها اقا متین گفته بود
بیا بریم اتاقمونو نشونت بدم بِیب
نیکا:باشه بِیب😂🙂❤️
______________
ارسلان:خدایاا شب چی بپوشم
اصن چی بش بگم؟
بگم باهام ازدواج کنه؟
اصن مهرابو بیارم فقد سوتی بده؟
چیکار کنم؟
اصن میگم کنسله
واای ارسلان چرا ریدی تو خودت
هوففف
اگه یه وقت بوسم کرد چیکارش کنم؟
واای میگن بچه حلال زاده به داییش میره نکنه به رضا داداش دیانا بره خنگ بشه؟
وای نکنه بچم عقب مونده بشه!
واای ارسلااان یه شامه انقد حووول نکن
_________
ساعت 7شب
_________
دیانا:چق خوشگل شدم((:
یه هودی بنفش با یه شلوار مام فیت سفید پوشیده بودم
با یه شاله سفید
زیر هودیمم یه بلوز بنفش پوشیدم
یه ارایش خیلییی ساده کردم
چق اون رژ بنفش بهم میومد
میخاستم از اتاق برم بیرون که نیکا گف
نیکا:شیطووون کجا؟
دیانا:با ارسلان دارم میرم بیرون
نیکا:رلین؟
دیانا:نه بابا🙂
نیکا:پس با ارسی میخای بری بیررون
دیانا:هوووش فق من بهش میکم ارسی خفه
نیکا:باشه بابا واا😐
دیانا:رفتم پایین که دیدم ارسی دیوونه ی خوشتیپ تِکه داده به ماشینو داره با متین حرف میزنه
رفتم جلو
ببخشید..اهم اهم
متین:با دیدن دیانا برق از سرم پرید
چرا اینقد این دختر جذابو خوشگل بود
سلام خوبی دیانا
ارسلان:موقع برگشتن فک میکردم الان یه تیپ بدجور زده
وقتی برگشتم نزدیک بود بیفتم تو بغلش
خودمو جمو جور کردم
امم چیزه
خوبی دیانا
دیانا:خوبم شما خوبین؟
متین و ارسی:اره خوبیم
دیانا:بریم ارسلان اقا؟
متین:کجا به سلامتی؟!
دیانا:میخاستم جواب بدم که ارسلان با محکمی جواب داد:
بیرون
متین:خوشبگدزه
خیلی جرم گرفته بود
من که اخرش دیا ماال خدمه
نیکا رو میدیم ارسی👿
ارسلان:سوار شو جوجه
دیانا:من جوجم اقا ارسلان؟
ارسلان:میشه بم نگی اقا؟بگو ارسی راحت ترم
دیانا:من جوجم ارسی؟
ارسلان:ارع
دیانا:عه؟
ارسلان:ارع
دیانا:هوفف برو سوار شو
ارسلان:شما جوجه ی بنده هستی
دیانا:بخداا نزدیک بود پس بیفتم🤤
___________
نیکا:رفتم پایین ببینم چخبره
معلوم میشد تو این خونه فقد ارسلان و متینو دیانا با یه زنه و دوتا مرد دیگه زندگی میکردن که اونام خدمتکار بودن
البته اون دوتا پسره خیلی با متینو ارسلان صمیمی بودن
یهو متینو دیدم داشت با عصبانیت با تلفن حرف میزد
داشت میگف...
متین:میفهمی چی داری میگی؟
من برنمیگردم به اون خراب شده
تازه داشت یادم میرف توعه لاشیو
گمشو از زندگیم رها(با عرض پوزش به داوش گلم رها🙂😂💋)
___________
انچه خواهید دید:
چیزی شده؟
روم خیمه زد...
جوجه ی من
۲۲.۹k
۱۹ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.