✯love in hate✯
✯love in hate✯
پارت۲۹
منم رفتم داخل چادر..کوک سرش تو گوشی بود..نگاه بهم افتاد
×کجا بودی؟
×هی خوبی؟
×لبت چیشده؟
×گریه کردی؟
بی توجه به سوالایی که پرسید رفتم بغلش کردم..بی صدا اشک میریختم متقابلا بغلم کرد
+جونگ کوکا
×صدات میلرزه..چیشدع باز جیمین یه کاری کرده؟
+میدونی بم چی گفت
×به حرفاش توجه نکن دوست داره
+بم گفت از چادر رفته بودم بیرون با بقیه....
×حالا گریه نکن..باید فردا رو پروژمون کار کنیم باشه؟
+باشه
محکم تر بغلم کرد و موهامو نوازش میکرد..دیگه چیزی نفهمیدم و کم کم خوابم برد
***********************
عصابم بد بهم ریخته بود..میخواستم برم تو چادر که دیدم تهیونگ در اومد..رفتم سمتش
÷چیه قیافت توهمه
_برو حوصله ندارم
÷احیانا تو چادر اتفاقی بین تو و میسو افتاده
_نه
÷بت گفتم انقد اذیتش نکن
_باز شرو نکن
÷چرا اذیتش میکنی؟
_بسه
÷دیگه زیاده رویه..بهش تجاوز میکنی؟؟
_کی اینو گفته
÷خودش
_زر مفت زدع
÷بیخال..انقد اذیتش میکنی چی بت میرسه..
_هیونگ خفه شو
میخواست بره دست گذاشتم رو شونش و نگهش داشتم
÷بخاطر من..اذیتش نکن
_اصن چرا انقد برات مهمه؟تو همونی نبودی که وقتی جلوی همه لباسشو در اوردن نگا میکردی و میخندیدی؟همونی نبودی که بش میگفت هرزه؟اذیت میکرد؟از زجر کشیدنش لذت میبرد؟یهویی برات مهم شد؟چیه بات خوابیده نه؟
÷کیم تهیونگ نزار دوستیمونو تموم کنم.....کجا
_میخوام برم
÷نمیتونی
_دوسش داری نه؟اگه دوسش داری دیر جنبیدی الان ماله کوکه
÷چی میگی؟
بی نوجه بهم رف تو چادر..منظورش چیه..
************************
€بیاین گم شین بیرونننننن...همش من باید بیدارتون کنممم
+چیشدع؟
€تو اینجا چیکار میکنی؟کی بیدار شدین؟
×قبل اینکه بیای
€بامن رسمی حرف بزن
×چشم هیونگ
€هیونگ نگو رسمی باش
×بله استاد
+راستی الان بریم پروژه رو کامل کنیم؟
€اره میتونی بری
+باشه ممنون بکهیونیی بابای
€خواهش بایی(براش بوس فرستاد)
×چرا منکه داداشتم باید بات رسمی حرف بزنم؟
€چون داداشمی رو بت بدم پرو میشی بدو برو کمکش کن
×یاا هیونگ
€برو....
پارت۲۹
منم رفتم داخل چادر..کوک سرش تو گوشی بود..نگاه بهم افتاد
×کجا بودی؟
×هی خوبی؟
×لبت چیشده؟
×گریه کردی؟
بی توجه به سوالایی که پرسید رفتم بغلش کردم..بی صدا اشک میریختم متقابلا بغلم کرد
+جونگ کوکا
×صدات میلرزه..چیشدع باز جیمین یه کاری کرده؟
+میدونی بم چی گفت
×به حرفاش توجه نکن دوست داره
+بم گفت از چادر رفته بودم بیرون با بقیه....
×حالا گریه نکن..باید فردا رو پروژمون کار کنیم باشه؟
+باشه
محکم تر بغلم کرد و موهامو نوازش میکرد..دیگه چیزی نفهمیدم و کم کم خوابم برد
***********************
عصابم بد بهم ریخته بود..میخواستم برم تو چادر که دیدم تهیونگ در اومد..رفتم سمتش
÷چیه قیافت توهمه
_برو حوصله ندارم
÷احیانا تو چادر اتفاقی بین تو و میسو افتاده
_نه
÷بت گفتم انقد اذیتش نکن
_باز شرو نکن
÷چرا اذیتش میکنی؟
_بسه
÷دیگه زیاده رویه..بهش تجاوز میکنی؟؟
_کی اینو گفته
÷خودش
_زر مفت زدع
÷بیخال..انقد اذیتش میکنی چی بت میرسه..
_هیونگ خفه شو
میخواست بره دست گذاشتم رو شونش و نگهش داشتم
÷بخاطر من..اذیتش نکن
_اصن چرا انقد برات مهمه؟تو همونی نبودی که وقتی جلوی همه لباسشو در اوردن نگا میکردی و میخندیدی؟همونی نبودی که بش میگفت هرزه؟اذیت میکرد؟از زجر کشیدنش لذت میبرد؟یهویی برات مهم شد؟چیه بات خوابیده نه؟
÷کیم تهیونگ نزار دوستیمونو تموم کنم.....کجا
_میخوام برم
÷نمیتونی
_دوسش داری نه؟اگه دوسش داری دیر جنبیدی الان ماله کوکه
÷چی میگی؟
بی نوجه بهم رف تو چادر..منظورش چیه..
************************
€بیاین گم شین بیرونننننن...همش من باید بیدارتون کنممم
+چیشدع؟
€تو اینجا چیکار میکنی؟کی بیدار شدین؟
×قبل اینکه بیای
€بامن رسمی حرف بزن
×چشم هیونگ
€هیونگ نگو رسمی باش
×بله استاد
+راستی الان بریم پروژه رو کامل کنیم؟
€اره میتونی بری
+باشه ممنون بکهیونیی بابای
€خواهش بایی(براش بوس فرستاد)
×چرا منکه داداشتم باید بات رسمی حرف بزنم؟
€چون داداشمی رو بت بدم پرو میشی بدو برو کمکش کن
×یاا هیونگ
€برو....
۸.۶k
۲۷ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.