Date

Date: ۲۰۲۱/۰۹/۲۲

Title: داستان کوتاه پسربچه پارت 4
در همین موقع مادربزرگ پسربچه آمد
دید ک شاهزاده و همسرشون آنجا هستن تعجب کرده رفت جلو و خوش اومد گوی به آنها گفت
همسر شاهزاده گفت ک این بوی غذای شما است
مادربزرگ پسربچه گفت بله
ملکه آینده پارس گفت ک می‌شود یکم از این غذای خود ک درست کرده اید بیاورید؟ دلمان خواست از این غذا بخورم
مادربزرگ بچه با ترس گفت چش... م الان می‌آورم بعد یه نگاه به همسر خود انداخت انگار داشتن در چشمان خود باهم حرف میزدن بعد سرش را پایین انداخت و با اجازه ای گفت رفت سمت آشپزخانه خود و غذا و هرچی لازم بود ور داشت و پسربچه صدا زد تا کمکش کند...

ادامه داره....
دیدگاه ها (۷)

#کپشن Date: ۲۰۲۱/۰۹/۲۴Title: متن کوتاه ببین زندگی پر غم و شا...

Date: ۲۰۲۱/۰۹/۲۴Title: داستان کوتاه پسربچه پارت 5پسربچه همرا...

Date: ۲۰۲۱/۰۹/۱۳Title: داستان کوتاه پسربچه پارت_3پسربچه همرا...

Date: ۲۰۲۱/۰۹/۱۰Title: داستان کوتاه پسر بچه پارت دو پسر بچه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط