طلای شجاع پارت ۱

با غرور روی اسب سفید رنگش نشسته بود
و با افتخار به مردمی ک یه استقبالش اومده بدند لبخند میزد
این اولین افتخاری بود ک به دست آورده بود
پیروزی در جنگ با کشور شیلا کار آسونی نبود
اونم برای یه دختر...
.
.
.
.
‌.
.
.
.
_سرورم ف مانده کیم برگشتند
€اوه خوبه بریم به استقبالش
امپراطور جلوی دروازه اصلی ایستاده بود وبا افتخار به دختری ک با غرور در حالی ک اسبش رو دنبال خودش می‌کشید نگاه میکرد
=درود بر امپراطور!
€خوش اومدی بانو کیم!
=ممنونم سرورم!!
€بیا بریم داخل گفتم چایی رو آماده  کنند!
.
.
.
.
فنجان کوچیکی یشمی رو بین انگشتاش گرفت و با دست دیگه دستی ک فنجان رو نگه داشته بود همراهی کرد
امپراطور فنجان یشمی رو پر کرد
کمی از محتویات داخل فنجان رو نوشید و لبخندی زد
جای هل
طعم مورد علاقش!
€وزیر کیم باید خیلی به خودش افتخار کنه ک چنین دختری داره!
=شما لطف دارید سرورم!
€باید به افتخار این پیروزی جشن بگیریم!!
امپراطور دستش رو روی بازوی های دختر گذاشت و با لحن تحسین آمیزی کفت:
€مثل اسمت خیلی شجاعی!

خب خب خب
امیدوارم از فیک جدید هم حمایت کنید
مرسی از همتون
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
دیدگاه ها (۱۴)

هَن پارت ۴

طلای شجاع پارت ۲

هَن پارت ۳

هَن پارت ۲

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط