کتابطوری

#کتاب_طوری

پدربزرگ من...چیز زیادی ازش یادم نمیاد جز اینکه شطرنج بازی کردن رو بهم یاد داد. هر بار که بازیمون تموم میشد و مهره ها رو توی جعبه ش میذاشتیم، یه چیز بهم می گفت، هنوز صدای آرومش تو گوشمه:" میبینی کرول! زندگی مثل شطرنجه، وقتی بازی تموم میشه همه مهره ها، پیاده ها، شاه ها و وزیرها‌ همه به یک جعبه برمیگردن."

#اروین_دی_یالوم
از کتاب: دروغگویی روی مبل
دیدگاه ها (۱)

#کتاب_طوری در روزگار جوانی ،عشق،پالاینده ی روحم؛در میانسالی،...

#کتاب_طوری به امید فردا روزمان را شب می‌کنیم و هیچ‌وقت یادم...

#کودکان

#کودکان

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط