امید را از نجاری آموختم

امید را از نجاری آموختم،

که مغازه اش سوخت،

ولی او با همان چوب های

سوخته مغازه ذغال فروشی باز کرد..
از کانال من در تلگرام بازدید بفرمائید*
https://t.me/monlightyy/AAAAADwlabGn5JpFx5ds8A
دیدگاه ها (۵)

نماز روزه هاتون قبول 🌹 امضای خدا ❤ پای تمام آرزوهاتون 🌸 ✨ 🌸 ...

دل من بردی وگفتی که خودت دل دادی!برو جانا توکه دردلبریت استا...

بــــــاور کــــــــــــــــن چقدردلخوش است نجار ، هنوز هم ت...

دستان شما را بستند، ما هم چشمانمان را بستیم.این به آن در، بی...

😔 دلم سوخت،برای پزشکیان، که آمده بود جملاتی از نهج البلاغه ر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط