زندگی را خواب دیدم
زندگی را خواب دیدم
در چالۂ آفتاب
از پشت پرچینی
با عطر عشق
و پنجره ای
رو به جنگلِ
خاطرات کودکی ام
که با انبوه
تراوش الک شده آسمان
بر بام صدفیِ کوه
خرده نور تازه ای
در افق جاری می کرد...
لا به لای بهشت فصل ها
خواب که از سرم
بالا آمد !
بخشی از ریشه اش بودم
«او نیز همنفس»...!
((لیلا مینا خانی))
در چالۂ آفتاب
از پشت پرچینی
با عطر عشق
و پنجره ای
رو به جنگلِ
خاطرات کودکی ام
که با انبوه
تراوش الک شده آسمان
بر بام صدفیِ کوه
خرده نور تازه ای
در افق جاری می کرد...
لا به لای بهشت فصل ها
خواب که از سرم
بالا آمد !
بخشی از ریشه اش بودم
«او نیز همنفس»...!
((لیلا مینا خانی))
۲.۰k
۰۸ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.