باز هم من ماندم و رویا تو باور میکنی

باز هم من ماندم و رویا, تو باور میکنی؟
خسته ام, بی حوصله, تنها تو باور میکنی.

باز هم من ماندم و یک آبروی ریخته
ریخته امروز یا فردا, تو باور میکنی؟

باز چشمانت که می گویند با من همدلند
از دلت می پرسم اینها را تو باور می کنی؟

فکر می کردم غزل بین تمام شعرها
با مرام و ساده است اما تو باور میکنی؟ ... من خیال ماه را از این غزل پرسیدمو
او فقط خندید: ها ها ها تو باور میکنی؟

قبل رفتن خواستم خواهش کنم اینجا بمان
خواهش قلب مرا آیا تو باور می کنی؟

باز هم این نامه بی امضا به پایان می رسد
گرچه بی امضا و با امضا تو باور میکنی.
دیدگاه ها (۱)

سناریو وقتی تحریکشون می کنی و بعد میری تو اتاق و درو قفل میک...

سناریو وقتی تحریکشون می کنی و بعد میری تو اتاق و درو قفل میک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط