فیک :: ران
#هیچوقت_عاشقت_نبودم
#I_was_never_in_love_with_you
~Part 7
ویو ا.ت و یوریکو
ا.ت :داشتیم می رفتیم سمت در ورودی که یکی جلومونو گرفت.. یا خداا این دیگ چه غول بی شاخ و دمیه..
غول: به به .. دوتا بیبی خوشگل ... کجا میرید؟ بیاید خوش بگذرونیم..
ا.ت : لعنتی.. ' یوریکو رو کشیدم پشتم ..دستمو گذاشتم رو کمرم تا اسلحم رو بردارم و تحدیدش کنم ولی هرچی دست میزدم و میگشتم نبود ' هوی.. تمه از سر راهم برو کنار ...
غول: نچ نمیشه .. تا بهم سرویس ندی نمیزارم بری
ا.ت : تو فکر کردی با کی طرفی .. منننن.....*میخواست بگه پلیسه که جلو زبونشو گرفت*
غول: تو چی؟ .. هوفف داری حوصلمو سر میبری *میره طرف ا.ت *
ا.ت : هوی سِکیا.. داری چه غلطی میک.. *در عرض یه ثانیه ا.ت رو میندازه رو دوشش و بهش یه اس.پنک میزنه *
غول : اومم.. خوب چیزی هستی..
ا.ت : ای حر.وم زاده.. مادر خر.اب منو بزار زمیینننن *دست و پا زدن و تقلا کردن *
یوریکو : نه سااااننن.. مرتیکه لعنتی خواهر منو وللل کننن * اون یارو یوریکو رو هل میده و میوفته زمین* آخخخ..نه ساااااانن
ا.ت: *همچنان درحال تقلا کردن* یوریکو مراقب خودت باششش *ا.ت رو میبره تو یه اتاقی که یوریکو نتونست ببینه *
*یوریکو همون طور سرگردون بود که یهو یاد سانزو میوفته... میره سر میزشون *
یوریکو : ببخشید .. میشه کمکم کنییددد *ترس و اظطراب *
سانزو : چیشده چرا ترسیدی؟
یوریکو: خواهرم.. اون یارو خواهرمو برد تو یکی از اون اتاقا.. من نمیخوام خواهرم آسیب ببینه..
ران و ریندو: اسم خواهرت چیه؟
یوریکو : اسم خواهرم ا.ته.. خواهش میکنم کمکمون کنید*گریه*
*ران تا اسم ا.ت رو میشنوه خون جلو چشماشو میگیره *
ران : ریندو .. سانزو مراقبش باشین من زود برمیگردم
ریندو و سانزو : اوکیه
*ران به سرعت میره سمت اتاقا و یکی یکی میگردشون *
ویو ا.ت
اون یارو دستامو بسته بود.. پالتومو درآورده بود و دکمه پیراهنمم باز کرده بود .. از استرس و اظطراب داشتم میمردم
اون یارو اومد روم خیمه زد که ببوستم.. نمیدونم چرا ولی نفسم بالا نمیومد داشتم بیهوش میشدم که صدای یه نفر رو شنیدم که داشت صدام میزد که یهو سیاهی... (بیهوش شد)
ران : ا.تتت.. ا.تتتت *در اتاق رو میشکنه و وارد میشه وقتی با اون صحنه روبه رو میشه از عصبانیت بشدت قرمز میشه .. میره طرف یارو یه لگد محکم بهش میزنه که یارو پرت میشه یه طرف اتاق *
ران: توی لعنتی هر.زه.. چطور جرئت کردی به ا.ت من دست بزنی *با داد* (ا.ت ران مالکت شد)
ران : تو چیزایی که مال منن رو دیدی .. پس چشماتو درمیارم *ران چاقوشو در میاره به سمت یارو حمله ور میشه.. چشمای یارو رو از کاسه در میاره و با کُلتش چند تیر بهش شلیک میکنه *
ران : تنیجه دست درازی کردن همینه ... *ران برمیگرده طرف ا.ت و.....
لایک بالای ۲۰ کامنت بالای ۱۵
#سناریو#سناریو_انیمه #فیکشن_انیمه #ران #ران_هایتانی
#فیک
#I_was_never_in_love_with_you
~Part 7
ویو ا.ت و یوریکو
ا.ت :داشتیم می رفتیم سمت در ورودی که یکی جلومونو گرفت.. یا خداا این دیگ چه غول بی شاخ و دمیه..
غول: به به .. دوتا بیبی خوشگل ... کجا میرید؟ بیاید خوش بگذرونیم..
ا.ت : لعنتی.. ' یوریکو رو کشیدم پشتم ..دستمو گذاشتم رو کمرم تا اسلحم رو بردارم و تحدیدش کنم ولی هرچی دست میزدم و میگشتم نبود ' هوی.. تمه از سر راهم برو کنار ...
غول: نچ نمیشه .. تا بهم سرویس ندی نمیزارم بری
ا.ت : تو فکر کردی با کی طرفی .. منننن.....*میخواست بگه پلیسه که جلو زبونشو گرفت*
غول: تو چی؟ .. هوفف داری حوصلمو سر میبری *میره طرف ا.ت *
ا.ت : هوی سِکیا.. داری چه غلطی میک.. *در عرض یه ثانیه ا.ت رو میندازه رو دوشش و بهش یه اس.پنک میزنه *
غول : اومم.. خوب چیزی هستی..
ا.ت : ای حر.وم زاده.. مادر خر.اب منو بزار زمیینننن *دست و پا زدن و تقلا کردن *
یوریکو : نه سااااننن.. مرتیکه لعنتی خواهر منو وللل کننن * اون یارو یوریکو رو هل میده و میوفته زمین* آخخخ..نه ساااااانن
ا.ت: *همچنان درحال تقلا کردن* یوریکو مراقب خودت باششش *ا.ت رو میبره تو یه اتاقی که یوریکو نتونست ببینه *
*یوریکو همون طور سرگردون بود که یهو یاد سانزو میوفته... میره سر میزشون *
یوریکو : ببخشید .. میشه کمکم کنییددد *ترس و اظطراب *
سانزو : چیشده چرا ترسیدی؟
یوریکو: خواهرم.. اون یارو خواهرمو برد تو یکی از اون اتاقا.. من نمیخوام خواهرم آسیب ببینه..
ران و ریندو: اسم خواهرت چیه؟
یوریکو : اسم خواهرم ا.ته.. خواهش میکنم کمکمون کنید*گریه*
*ران تا اسم ا.ت رو میشنوه خون جلو چشماشو میگیره *
ران : ریندو .. سانزو مراقبش باشین من زود برمیگردم
ریندو و سانزو : اوکیه
*ران به سرعت میره سمت اتاقا و یکی یکی میگردشون *
ویو ا.ت
اون یارو دستامو بسته بود.. پالتومو درآورده بود و دکمه پیراهنمم باز کرده بود .. از استرس و اظطراب داشتم میمردم
اون یارو اومد روم خیمه زد که ببوستم.. نمیدونم چرا ولی نفسم بالا نمیومد داشتم بیهوش میشدم که صدای یه نفر رو شنیدم که داشت صدام میزد که یهو سیاهی... (بیهوش شد)
ران : ا.تتت.. ا.تتتت *در اتاق رو میشکنه و وارد میشه وقتی با اون صحنه روبه رو میشه از عصبانیت بشدت قرمز میشه .. میره طرف یارو یه لگد محکم بهش میزنه که یارو پرت میشه یه طرف اتاق *
ران: توی لعنتی هر.زه.. چطور جرئت کردی به ا.ت من دست بزنی *با داد* (ا.ت ران مالکت شد)
ران : تو چیزایی که مال منن رو دیدی .. پس چشماتو درمیارم *ران چاقوشو در میاره به سمت یارو حمله ور میشه.. چشمای یارو رو از کاسه در میاره و با کُلتش چند تیر بهش شلیک میکنه *
ران : تنیجه دست درازی کردن همینه ... *ران برمیگرده طرف ا.ت و.....
لایک بالای ۲۰ کامنت بالای ۱۵
#سناریو#سناریو_انیمه #فیکشن_انیمه #ران #ران_هایتانی
#فیک
۱۲.۲k
۱۱ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.