(فعلا باکوگو با المایت اوقات خوشی رو به سر میبره)

پارت ۱۳ سناریو تنقلات
میدوریا سقوط میکنه و بعد چندثانیه میشه گفت کاملا بی هوش شده..
بعد از سفر طولانیه سقوطش روی یه تشک بزرگ که از برخوردش جلوگیری میکرد میوفته...
همچنان بی هوش..
×:(خمیازه میکشه..) خب... بزار ببینم.. ایزوکو میدوریا.. درسته؟.. اون احمقا.. چرا تو رو.. اینجا اوردن....(به سر و صدا های بالای سرش توجه می کنه) اما قبلش.. چند تا مهمون ناخونده رو باید دعوت کنم..خب.. چه روزی بشه امرووز..(و بعد موهاش دم اسبی و خیلی شلخته میبنده.. و مثلا دستاشو گرم میکنه)
قبل از اینکه بره به میدوریا نگاه میکنه: اوه.. ببخشید.. میدوریای جوان..ام.. فکر نکنم اینجا جای خوبی برای خوابیدن باشه..
بعد تشک میدوریا رو با خودش میکشه و اون رو به یه اتاق میبره.. بعدش میدوریا رو از روی تشک برمیداره و روی یه صندلی میزاره و دکمه ی روی هدفن دور گردنش رو میزنه و به طور خوکار دست ها وپاهای میدوریا قفل میشه..  نگاهی به میدوریا میکنه و کمی لبخند میزنه و میگه.. اینکه اونجا سعی کردی به دوستات کمک کنی.. نشون میده که واقعا قلب پاکی داری.. اینو گفتم چون باورم نمیشه اینطوری خوابیدی..
و بعد میره و در رو پشت سر خودش میبنده و میدوریا رو تنها میزاره.. تو راه هدفن رو میزاره تو گوشش و میگه هی الکس..
الکس: چیه باز چته؟
x: چته؟.. هههه.. احمق.. به کجای من میخوره شیناری باشم
الکس: چیه!؟ چون خیلی بهت میاد کپ کردی؟
x: خب.. هههه.. بسه دیگه دهنتو ببند مهمون داریم
الکس: بله،چشم!
مهمون هامون هنوز بالا درحال تلاش اند تا بتونن در فرعی رو باز کنن
x: بهشون خوش امد بگو
الکس:چرا خودت نمیری؟
x: میدونی.. راستش خیلی خستم و حوصلشو ندارم
الکس:  ...(الکس یکی از سوال های بزرگ زندگیش اینه که چرا اسمشو گزاشتن الکس و چرا صاحبش یعنی سازندش اسمش ایکسه..)
x: بیخیال زحمت نکش.. در رو براشون باز کن بزار خودشون بیان..
الکس: بزار تلپورتشون کنیم🙏🏻
x: نه.. اینکارو نمیشه کرد چون.. کوسه ی اون وجود داره.. و اگه بیاریمش داستان رو خراب میکنه..
الکس:...
x:...
بعدش یه پورتال زیر پای اون دوتا باز میشه و مستقیم وارد دو تا اتاق جدا از هم میشن .. اوراراکا و شوتو اول شکه میشن ولی بعدش سوال های بیشتری براشون پیش میاد و خیلی جدی سعی میکنن یه راه حل پیدا کنن و اوضاع الان سر در بیارن

x: الکس دیگه شوخی بسه.. فعلا من یه سری کار دارم که باید بهشون رسیدگی کنم پس تو باید اینجا از اون دو تا بچه پزیرایی کنی.. برام گزارشش رو بنویس

الکس: چشم..
x: خوبه.. برای اتاق۲۳۶یه سری وسایل میخوام.. و... میدونی که بهتره هرچه سریع تر به دستم برسه..برای اون بچه.. ایزوکو میدوریا

خب.. ایکس و الکس دارن شرایط رو عادی کنترل و از مهمون ها پزیرایی میکنن ولی میدوریایی که همچنان بیهوشه داره کم کم..
دیدگاه ها (۱۸)

باکودکو

♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆...

o(^-^o)(o^-^)o (❁´◡`❁)*✲゚* (✷‿✷) ♡☆♡☆

اندکی کاسپلی😄😁🔥

اگه ببینن با کسی دعوا کردی و لت و پارشون کردی

سناریو

سناریو

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط