توی آسایشگاه

±توی آسایشگاه
روی یه صندلیه چوبی
نشسته بودُ با خودش حرف میزد
یکی ازش پرسید
داری چی میگی با خودت ؟!
بلند شد یکی محکم زد تو گوشش
گفت: هیس مگه نمیبینی
دارم قربون صدقش میرم!🙂🌿^^
دیدگاه ها (۳)

Everyone says, I'm addicted to my cell phone; But no one kno...

چشم و دل سیر بودن کاملا ذاتیه و هیچ ربطی به اینکه چقدر دورت ...

خدا عمری به من بدهدپیر شدنت را نظاره کنمغر زدنت راموهای کم پ...

دوست دارم مثل آهنگی که هر دومون حفظیم...مثل هوای بارونی، قد...

جیمین فیک زندگی پارت ۹۹#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط