یک نیمه شب بهانهی دلبر گرفت و بعد

یک نیمه شب بهانه‌ی دلبر گرفت و بعد

قلبش به شوق روی پدر پر گرفت و بعد



اما نیامده ز سفر مهربان او

یعنی دوباره هم دل دختر گرفت و بعد



آنقدر لاله ریخت به راه مسافرش

تا خواب او تجلی باور گرفت و بعد



آخر رسید از سفر، اما سر پدر

سر را چقدر غمزده در بر گرفت و بعد



گرد و غبار از رخ مهمان مهربان

با اشک چشم و گوشه‌ی معجر گرفت و بعد



انگار خوب او خبر از ماجرا نداشت

طفلک سراغی از علی اصغر گرفت و بعد



از روزهای بی کسی اش گفت با پدر

یعنی نبرد بغض و گلو در گرفت و بعد:



خورشید من به مغرب گودال رفتی و

باران تیر و نیزه و خنجر گرفت و بعد



معراج رفتی از دل گودال قتلگاه

نیزه سر تو را به روی سر گرفت و بعد



دلتنگ بود دخترت و سنگ ِ کینه ای

بوسه ز چهره و لب و حنجر گرفت و بعد



...


اما دوباره فرصت جبران رسیده بود

یک بوسه آه از لب پرپر گرفت و بعد



جان داد در مقابل چشمان عمه اش

با بال های زخمی خود پر گرفت و بعد ...
دیدگاه ها (۳)

نمیکشند؟؟؟؟!!!! :-(

#برجام#تاریخ

عاشقانه های شبنم

تکپارتی یدونه نینی داریم …دوباره نگاهی کردی تا از کامل بودن ...

«معشوق سابق» پارت شصت و یک

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط