مافیای پروی من
#part_21
ویو کوک
لباسمو پوشیده بودم رفتم پیش اجوما
×اجوما
÷ بله ارباب
× آ.ت کجاست
÷ هنوز خوابه
× من دارم میرم بیدارش کن کمکت کنه
÷ بله
.
.
× سوار ماشینم شدم و رفتم کارای مدرسه ی ا.ت رو انجام دادم باید بهش میگفتم
× بعدم رفتم باند و یه سری کار هارو چک کردم
.
.
ویو ا.ت
پاشدم ساعت ۹ بود کارامو انجام دادم که اجوما اومد داخل
÷ دخترم بیدار شدی
+ بله صبح بخیر
÷ دخترم لباساتو بپوش بیا کمک من
+ باشه
..
+ لباسامو پوشیدم رفتم پایین یکم دور و برم رو نگاه کردم و بلاخره آجوما رو پیدا کردم توی آشپزخانه دشت کار میکرد رفتم پیشش که فهمید من اومدم
÷ دخترم اومدی
÷ دارم غذا درست میکنم دستکش هارو دستت کن بیا
+ چشم فقط دارید چی درست میکنید ؟
÷ تازه دسر درست کردم میخوای تو بگی امروز چی درست کنیم ؟
+ باش.... ( مثلا اسم غذا رو گفته *مدیونید فکر کنید ایده ندارم )
+ کمک آجوما کردم وبالاخره تموم شو من زیاد آشپزی نمیکردم و نیلا میکرد اما خوب با تجربه ای که داشتم تونستم درست کنم
÷ دخترم خیلی کمک کردی برو بالا یکم استراحت کن بعد دوباره بیا باشه؟
+ چشم
+ رفتم اتاقم و همینجوری فکر میکردم پس مدرسمون چی میشد؟ گوشیم کجاست ؟
انقدر حواسم پرت بود اصلا به اینها فکر نکرده بودم بلاخره باهمین فکرا خوابم برد
.
.
ویو کوک
کارم تموم شده بود رسیدم امارت و رفتم لباسامو عوض کردم و اومدم غذام رو خوردم
فهمیدم دستپخت دستپخت آجوما نیست
× اجوما ا.ت کمکت کرده ؟
÷ بله
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.