ای آن که بر هر صبح من نور می بخشی، تورا تا انتهای دنیا دو
ای آنکه بر هر صبح من نور میبخشی، تورا تا انتهای دنیا دوست دارم.
کسی که نور به وجودم بخشیدی، تورا تا عمق وجودم دوست دارم.
دلبری که دل از منِ غریبه با عشق برده ای،دلم تا قیامت در اختیار توست.
و آری، هنگام دیدار با چشم های تو من ستارهای پر نور را از آن خودم کردم.
دیدمت و خورشید به دنیایم لبخند زد..
صدایت را شنیدم و خورشید در دلم طلوع کرد..
در آغوشم گرفتی و تمامِمن رو زنده کردی و گویی نقطه به نقطه تنم را به نام خود کردی..
اما منِ عاشق به تو بدهکارم، دست کم یک جان برای هر لبخندت، یک مرهم برای هر زخمت و هر بوسه بر روی چشمانی که مملو از عشق است.
امشب، قول دادیم که روح هایمان را به هم گره بزنیم، گره ای کور که با دستان هیچکس باز نشود..اما حال تو به قول بده که همیشه در آغوش من باشی.
گاهی احساس میکنم پاداش وجود تو انگار عذرخواهی دنیا بود، از منی که دنیارا بدون عشق تو تحمل کردم..
پس در آغوش این منِ عاشق بمان، چون او بدون تو هیچ است
کسی که نور به وجودم بخشیدی، تورا تا عمق وجودم دوست دارم.
دلبری که دل از منِ غریبه با عشق برده ای،دلم تا قیامت در اختیار توست.
و آری، هنگام دیدار با چشم های تو من ستارهای پر نور را از آن خودم کردم.
دیدمت و خورشید به دنیایم لبخند زد..
صدایت را شنیدم و خورشید در دلم طلوع کرد..
در آغوشم گرفتی و تمامِمن رو زنده کردی و گویی نقطه به نقطه تنم را به نام خود کردی..
اما منِ عاشق به تو بدهکارم، دست کم یک جان برای هر لبخندت، یک مرهم برای هر زخمت و هر بوسه بر روی چشمانی که مملو از عشق است.
امشب، قول دادیم که روح هایمان را به هم گره بزنیم، گره ای کور که با دستان هیچکس باز نشود..اما حال تو به قول بده که همیشه در آغوش من باشی.
گاهی احساس میکنم پاداش وجود تو انگار عذرخواهی دنیا بود، از منی که دنیارا بدون عشق تو تحمل کردم..
پس در آغوش این منِ عاشق بمان، چون او بدون تو هیچ است
۲.۱k
۲۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.