عادت کرده ام بهطعمقهوه

عادت کرده ام به#طعم_قهوه
به آدمهای پشت پنجره کافه
دست هایی که می روند
آدم هایی که نمی مانند
به #تو
که روبرویم نشسته ای
قهوه ات را به هم می زنی
می نوشی
می روی
یکی به آدم های پشت پنجره ی کافه اضافه می شود…
دیدگاه ها (۱)

تار و پودِ#موجِ این#دریابه هم پیوسته است،می زند بر هم جهانیه...

#مادرم#ریحان می چیند،نان و ریحان و پنیر ، آسمانی بی ابر،اطلس...

#هوا،سرد است وآتشِ نگاهِ تو روشن...!#چایِ باران،در فنجانِ قه...

یک #زندگی کم است!برای آن‌که تمام شکل‌های#دوستت_دارم را با تو...

میز کوچکی دو نفره با پارچه ی چهارخونه ی قرمز!فکرش را بکن، خو...

وقتی قرار است بروی، دل دل نکن …منتظر نمانهیچ اتفاقی ماندگارت...

کار هر روزم شده بود...تمام ساعت فروشی های شهر را بارها و بار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط