معرفی موجودی از جنس اهریمن ترسناک و مخوف
معرفی موجودی از جنس اهریمن ترسناک و مخوف
دَوالپا یکی از موجودات خیالی در اسطورهها و داستانهای ایرانی است که بالاتنه انسان دارد و پاهایش مانند تسمه دراز و پیچندهاند. دوالپا در زبان فارسی مصداق آدمهای سمجی است که به هر دلیل به حق یا ناحق به جایی با کسی میچسبند و آنجا را رها نمیکنند چنانکه هنگامی بچهای سماجت کند و به مادر اصرار ورزد مادر به او گوید: «چرا مثل دوالپا به من چسبیدهای.»
در افسانهها راه چاره رهایی از دست دوالپا مست کردن او دانسته شدهاست.
دوالپا در افسانههای ایرانی اینگونه توصیف شده: «موجود به ظاهر بدبخت و ذلیل و زبونی است که به راه مردمان نشیند و نوحه و گریه آنچنان سر دهد که دل سنگ به ناتوانی او رحم آورد. چون گذرندهای بر او بگذرد و از او سبب اندوه بپرسد گوید: بیمارم و کسی نیست مرا به خانهام که در این نزدیکی است برساند. و عابر چون گوید: بیا تو را کمک کنم. دوالپا بر گردهٔ عابر بنشیند و پاهای تسمهمانند چهلمتری خود را که زیر بدن پنهان کرده بود گشوده گرداگرد بدن عابر چنان بپیچد و استوار کند که عابر را تا پایان عمر از دست او خلاصی نباشد.»
دَوال در فارسی به معنی تسمه است.
در کتاب سندباد بحری توصیفی اینگونه از دوالپا دیده میشود: «دوالپا پیرمردی است که دم جاده نشسته گریه میکند و هر رهگذری که میرسد به او التماس کرده میگوید مرا کول بگیر از روی نهر آب رد کن. هر کس او را کول بکند یکمرتبه سه ذرع پا مانند مار از شکمش درآمده دور آن کس میپیچد و با دستهایش محکم او را گرفته فرمان میدهد: کار بکن بده به من. برای اینکه از شر او آسوده بشوند باید او را مست کرد.»
کتاب عجائب المخلوقات و غرائب المخلوقات محمدبن محمود طوسی (قرن ششم هجری) ضمن نقل حکایتی نام دوالپا را به کار میبرد و آن را گونهای نسناس مینامد. البته در لغتنامه دهخدا، داستان وامق و عذرا را منبع دیگری هم نقل میکند. از آنجا به کتابهایی همچون سلیم جواهری و وغوغ ساهاب صادق هدایت راه یافتهاست. # #مخوف # #داستان # # #رمان # # #دوالپا # #ترسناک # # #
دَوالپا یکی از موجودات خیالی در اسطورهها و داستانهای ایرانی است که بالاتنه انسان دارد و پاهایش مانند تسمه دراز و پیچندهاند. دوالپا در زبان فارسی مصداق آدمهای سمجی است که به هر دلیل به حق یا ناحق به جایی با کسی میچسبند و آنجا را رها نمیکنند چنانکه هنگامی بچهای سماجت کند و به مادر اصرار ورزد مادر به او گوید: «چرا مثل دوالپا به من چسبیدهای.»
در افسانهها راه چاره رهایی از دست دوالپا مست کردن او دانسته شدهاست.
دوالپا در افسانههای ایرانی اینگونه توصیف شده: «موجود به ظاهر بدبخت و ذلیل و زبونی است که به راه مردمان نشیند و نوحه و گریه آنچنان سر دهد که دل سنگ به ناتوانی او رحم آورد. چون گذرندهای بر او بگذرد و از او سبب اندوه بپرسد گوید: بیمارم و کسی نیست مرا به خانهام که در این نزدیکی است برساند. و عابر چون گوید: بیا تو را کمک کنم. دوالپا بر گردهٔ عابر بنشیند و پاهای تسمهمانند چهلمتری خود را که زیر بدن پنهان کرده بود گشوده گرداگرد بدن عابر چنان بپیچد و استوار کند که عابر را تا پایان عمر از دست او خلاصی نباشد.»
دَوال در فارسی به معنی تسمه است.
در کتاب سندباد بحری توصیفی اینگونه از دوالپا دیده میشود: «دوالپا پیرمردی است که دم جاده نشسته گریه میکند و هر رهگذری که میرسد به او التماس کرده میگوید مرا کول بگیر از روی نهر آب رد کن. هر کس او را کول بکند یکمرتبه سه ذرع پا مانند مار از شکمش درآمده دور آن کس میپیچد و با دستهایش محکم او را گرفته فرمان میدهد: کار بکن بده به من. برای اینکه از شر او آسوده بشوند باید او را مست کرد.»
کتاب عجائب المخلوقات و غرائب المخلوقات محمدبن محمود طوسی (قرن ششم هجری) ضمن نقل حکایتی نام دوالپا را به کار میبرد و آن را گونهای نسناس مینامد. البته در لغتنامه دهخدا، داستان وامق و عذرا را منبع دیگری هم نقل میکند. از آنجا به کتابهایی همچون سلیم جواهری و وغوغ ساهاب صادق هدایت راه یافتهاست. # #مخوف # #داستان # # #رمان # # #دوالپا # #ترسناک # # #
۴۰.۵k
۱۵ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.