از اون لاتای گنده بود اومده بود جبهه با سیبیلای چخماخی

از اون لاتای گنده بود... اومده بود جبهه با سیبیلای چخماخی خیلی آدم جالبی بود همه نوع تمرینی رو انجام میداد جز پا مرغی میگفت تا صبح بشین پاشو میرم ولی پا مرغی نه...
! آخر سر فرمانده گردان طاقت نیاورد و آن روز صبح که بعد از دویدن قرار بود پا مرغی برویم و طبق معمول داش ولی شانه خالی می کرد، گفت:«برادر ولی، شما که ماشاءالله بزنم به تخته از نظر پا و کمر که کم ندارید و همه را تو سرعت عقب می گذارید. پس چرا پامرغی نمی روید؟» داش ولی اول طفره رفت اما وقتی فرمانده اصرار کرد، آبخور سبیل پت و پهنش را به دندان گرفت و جویده جویده گفت: «راسیاتش واسه ما افت داره جناب!»

فرمانده با تعجب گفت: «یعنی چی؟»

- آخه نوکر قلب باصفاتم، واسه ما افت نداره که پامرغی بریم؟بگو پاخروسی برو، تا کربلاش هم می رم!

زدیم زیر خنده. تازه شصت مان خبردار شد که ماجرا از چه قرار است. فرمانده خنده خنده گفت: «پس لطفا پاخروسی بروید!» داش ولی قبراق و خندان نشست و گفت: «صفاتو عشق است!» و تخته گاز همه را پشت سر گذاشت.
دیدگاه ها (۲۵)

این همه لاف زن مدعی اهل ظهور پس چرا یار نیامد که نثارش باشیم...

از عوامل اصلی بد حجابی در کشور ما همینه که میبینید ...مزخرفی...

یک قناسه چی ایرانی که به زبان عربی مسلط بود اشک عراقی ها رو ...

روزی سر کلاس آموزش مخابرات فرق بی سیم «اسلسون» را با بي سيم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط