علی (ع) مظلوم عالم بشریت
علی (ع) مظلوم عالم بشریت
بخش اول
از مظلومیت مولای متقیان حضرت علی علیه السلام هرچه بگوئیم کم گفته ایم . مظلومیت امیرالمومنین علی(ع) در عصر خود را می توان از خطبه های ایشان در نهج البلاغه تا حدودی که عقل گنجایش آن را داشته باشد درک کرد و فهمید . چه بسیار مردم کوفه دل امام را خون کردند . چنان که در خطبه 27 آمده است :
ای مرد نمایان نامرد! ای کودک صفتان بی خرد که عقل های شما به عروسان پرده نشین شباهت دارد . چقدر دوست داشتم که شما را هرگز نمی دیدم و هرگز نمی شناختم . شناسائی شما سوگند به خدا که جز پشیمانی حاصلی نداشت و اندوهی غم بار سر انجام شد . خدا شما را بکشد که دل من از دست شما پرخون ، و سینه ام از خشم شما مالامال است . جرعه های غم و اندوه را جرعه جرعه به من نوشاندید و با نافرمانی و ذلت پذیری ، رای و تدبیر مرا تباه کردید .
و یا در خطبه 26 آمده است : پس از وفات پیامبر(ص) و بی وفائی یاران ، به اطراف خود نگاه کرده یاری جز اهل بیت خود ندیدم(که اگر مرا یاری کنند ، کشته خواهند شد) پس به مرگ آنان رضایت ندادم . چشم پر از خاک و خاشاک را ناچار فرو بستم و با گلوئی که استخوان شکسته در آن گیر کرده بود جام تلخ حوادث را نوشیدم و خشم خویش فرو خوردم و بر نوشیدن جام تلخ تر از گیاه حنظل شکیبائی نمودم .
بخش اول
از مظلومیت مولای متقیان حضرت علی علیه السلام هرچه بگوئیم کم گفته ایم . مظلومیت امیرالمومنین علی(ع) در عصر خود را می توان از خطبه های ایشان در نهج البلاغه تا حدودی که عقل گنجایش آن را داشته باشد درک کرد و فهمید . چه بسیار مردم کوفه دل امام را خون کردند . چنان که در خطبه 27 آمده است :
ای مرد نمایان نامرد! ای کودک صفتان بی خرد که عقل های شما به عروسان پرده نشین شباهت دارد . چقدر دوست داشتم که شما را هرگز نمی دیدم و هرگز نمی شناختم . شناسائی شما سوگند به خدا که جز پشیمانی حاصلی نداشت و اندوهی غم بار سر انجام شد . خدا شما را بکشد که دل من از دست شما پرخون ، و سینه ام از خشم شما مالامال است . جرعه های غم و اندوه را جرعه جرعه به من نوشاندید و با نافرمانی و ذلت پذیری ، رای و تدبیر مرا تباه کردید .
و یا در خطبه 26 آمده است : پس از وفات پیامبر(ص) و بی وفائی یاران ، به اطراف خود نگاه کرده یاری جز اهل بیت خود ندیدم(که اگر مرا یاری کنند ، کشته خواهند شد) پس به مرگ آنان رضایت ندادم . چشم پر از خاک و خاشاک را ناچار فرو بستم و با گلوئی که استخوان شکسته در آن گیر کرده بود جام تلخ حوادث را نوشیدم و خشم خویش فرو خوردم و بر نوشیدن جام تلخ تر از گیاه حنظل شکیبائی نمودم .
۱.۲k
۱۶ تیر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.