پارت دوم من هستم
پارت دوم من هستم
همین الان پدر و مادر رو کشتی کسای که هرکاری میتونستن برات میکردن. هر چیزی که میخواستی هر وسیلهای رو به بهترین شکل ممکن به تو میدادن. اما اگه چه اونا تورو یه دیونه خطاب میکردن ولی هنوز بوی خون جفتشون رو حس میکنید. همیشه تورو یه احمق جلوه میدادن که کسی نزدیکت نشه و تو بالاخره اونارو کشتی
ترسیده بودی اما تصمیم گرفتی خودتو تحویل پلیس بدی آره این بهترین کاره همونطور که تلفنت رو برداشتی تا به پلیس زنگ بزنی شماره همسایت رو روی صفحه گوشی دیدی گوشی داشت زنگ میخورد و تو مونددد بودی که جوابش رو بدی یا نه
خودت رو آروم کردی و بالاخره تماسش رو جواب دادی "سلام" با صدای آرومی گفت: " سلام به پشت سرت نگاه کن...
همونطور که گوشی رو کنار گوشت نگه داشته بودی آروم به پشت سرت برگشتی اون درست میگفت پشت سرت بود و اون دقیقا پشت سرت ایستاده بود و به چشمهات خیره شده بود. اون همه چیزو دیده بود.
به آرومی گفتی من همین الان میخوام خودمو تحویل پلیس بدم خیلی جدی
گفت: حتی جرعتشم نکن که به پلیس زنگ بزنی. من اجازه نمیدم بخاطر کشتن پدر و مادرت کسای که تورو دیونه خطاب میکردن یا داخل خونه زندانی میکردنت عمراً بزارم بری زندان
بعد لبخند مهربونی زد و گفت: "حالا بگو ببینم کمک برای از بین بردن جسدا میخوای؟
همین الان پدر و مادر رو کشتی کسای که هرکاری میتونستن برات میکردن. هر چیزی که میخواستی هر وسیلهای رو به بهترین شکل ممکن به تو میدادن. اما اگه چه اونا تورو یه دیونه خطاب میکردن ولی هنوز بوی خون جفتشون رو حس میکنید. همیشه تورو یه احمق جلوه میدادن که کسی نزدیکت نشه و تو بالاخره اونارو کشتی
ترسیده بودی اما تصمیم گرفتی خودتو تحویل پلیس بدی آره این بهترین کاره همونطور که تلفنت رو برداشتی تا به پلیس زنگ بزنی شماره همسایت رو روی صفحه گوشی دیدی گوشی داشت زنگ میخورد و تو مونددد بودی که جوابش رو بدی یا نه
خودت رو آروم کردی و بالاخره تماسش رو جواب دادی "سلام" با صدای آرومی گفت: " سلام به پشت سرت نگاه کن...
همونطور که گوشی رو کنار گوشت نگه داشته بودی آروم به پشت سرت برگشتی اون درست میگفت پشت سرت بود و اون دقیقا پشت سرت ایستاده بود و به چشمهات خیره شده بود. اون همه چیزو دیده بود.
به آرومی گفتی من همین الان میخوام خودمو تحویل پلیس بدم خیلی جدی
گفت: حتی جرعتشم نکن که به پلیس زنگ بزنی. من اجازه نمیدم بخاطر کشتن پدر و مادرت کسای که تورو دیونه خطاب میکردن یا داخل خونه زندانی میکردنت عمراً بزارم بری زندان
بعد لبخند مهربونی زد و گفت: "حالا بگو ببینم کمک برای از بین بردن جسدا میخوای؟
- ۱.۳k
- ۱۱ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط