جانا مرا چه سوزی چون بال و پر ندارم

جانا مرا چه سوزی چون بال و پر ندارم
خون دلم چه ریزی چون دل دگر ندارم

در زاری و نزاری چون زیر چنگ زارم
زاری مرا تمام است چون زور و زر ندارم

گر پرده‌های عالم در پیش چشم داری
گر چشم دارم آخر، چشم از تو بر ندارم

در پیش بارگاهت از دور بازماندم
کز بیم دورباشت روی گذر ندارم

روزی گرم بخوانی از بس که شاد گردم
گر ره بود در آتش، بیم خطر ندارم

عالم پر است از تو، غایب منم ز غفلت
تو حاضری ولیکن من آن نظر ندارم

نه نه تو شمع جانی، پروانه توام من
زان با تو پر زنم من کز تو خبر ندارم

عطار در هوایت پر سوخت از غم تو
پرواز چون نمایم چون هیچ پر ندارم


#عطار


دیدگاه ها (۷)

با توام...ای شور...ای دلشوره‌ ی شیرینبا توام...ای شادیِ غمگی...

تا مرا مینگردقافیه را میبازم...#علیرضا_آذر

آن نیستی که رفتی آنی که درضمیری!..#سعدی

از همین معجزه های اخر سال باش ...در همین حوالی که قدم بزنی ....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط