عشق شیرین💗
عشق شیرین💗
پارت هشتم
چانیول_ اون خونه ی منه
من_ اه ببخشید...
چان_ نه بابا.... چرا معذرت خواهی میکنی!
خب بیابریم خونه رو ببین
من_ اه نه مزاحم نمیشم
چان _ این چه حرفیه بیا بریم
.
.
.
.
.
با اصرار چانیول رفتیم خونش
نشسته بودم روی مبل و داشتم دور و بر و نگاه میکردم زیاد تغییر نکرده بود
عکسای چانیول روی دیوار خونه بود، نمیدونم چرا عین ایدلا بود
چانیول با دوتا قهوه اومد پیشم و نشست روی مبل کناری
چان_ خب.... خودتو نمیخوای معرفی کنی؟
من_ اومممممم...... خب من..... چی بگم؟
چانیول _ از خودت بگو 😐
من _ خب... من مین میونم ، ۱۹ سالمه، تازه از امریکا برگشتم، رشته ام هنره، طراحی و نقاشی... ت چی؟
چان _ واو... خب منم پارک چانیولم ۲۴ سالمه ، یه ایدل معروفم و گیتار میزنم و رپ میخونم....
من_ ایگوووووو پس بگو چرا حس میکردم یه جا دیدمت!
چان_ اوه... واقعا؟
من _ اره
.............................
گرم صحبت با چانیول شده بودم و زمان و یادم رفت که یک دفعه گوشیم زنگ خورد
من_ اوم...... ببخشید یه لحظه....
چان_ راحت باش...
گوشی رو جواب دادم سهون بود
سهون_ معلوم هس تو کجایی ؟ 😠
من_ ببخشید.... الان میام خونه 😢
سهون _ زود میای....
بوق بوق بوق....
سهون قط کرد
چان_ چیزی شده؟
من بلند شدم و گفتم
من_ چان.... خوشحال شدم باهات اشنا شدم دیگه باید برم
چان _ باشه... هر وقت دوست داشتی بازم بیا باشه؟
من_ باشه 😊
.......
ببخشید کم بود بچه ها
این چند روز امتحان داشتم و حالم خوب نبود 😢
سعی میکنم از این به بعد زود تر پارت بزارم 💗
لایک و کامنت فراموش نشه 😇
پارت هشتم
چانیول_ اون خونه ی منه
من_ اه ببخشید...
چان_ نه بابا.... چرا معذرت خواهی میکنی!
خب بیابریم خونه رو ببین
من_ اه نه مزاحم نمیشم
چان _ این چه حرفیه بیا بریم
.
.
.
.
.
با اصرار چانیول رفتیم خونش
نشسته بودم روی مبل و داشتم دور و بر و نگاه میکردم زیاد تغییر نکرده بود
عکسای چانیول روی دیوار خونه بود، نمیدونم چرا عین ایدلا بود
چانیول با دوتا قهوه اومد پیشم و نشست روی مبل کناری
چان_ خب.... خودتو نمیخوای معرفی کنی؟
من_ اومممممم...... خب من..... چی بگم؟
چانیول _ از خودت بگو 😐
من _ خب... من مین میونم ، ۱۹ سالمه، تازه از امریکا برگشتم، رشته ام هنره، طراحی و نقاشی... ت چی؟
چان _ واو... خب منم پارک چانیولم ۲۴ سالمه ، یه ایدل معروفم و گیتار میزنم و رپ میخونم....
من_ ایگوووووو پس بگو چرا حس میکردم یه جا دیدمت!
چان_ اوه... واقعا؟
من _ اره
.............................
گرم صحبت با چانیول شده بودم و زمان و یادم رفت که یک دفعه گوشیم زنگ خورد
من_ اوم...... ببخشید یه لحظه....
چان_ راحت باش...
گوشی رو جواب دادم سهون بود
سهون_ معلوم هس تو کجایی ؟ 😠
من_ ببخشید.... الان میام خونه 😢
سهون _ زود میای....
بوق بوق بوق....
سهون قط کرد
چان_ چیزی شده؟
من بلند شدم و گفتم
من_ چان.... خوشحال شدم باهات اشنا شدم دیگه باید برم
چان _ باشه... هر وقت دوست داشتی بازم بیا باشه؟
من_ باشه 😊
.......
ببخشید کم بود بچه ها
این چند روز امتحان داشتم و حالم خوب نبود 😢
سعی میکنم از این به بعد زود تر پارت بزارم 💗
لایک و کامنت فراموش نشه 😇
۲۱.۶k
۲۰ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.