آهنگ درمانی
آهنگ درمانی
پارت ۴
^صبح^
ویو ماریا
با سر درد بدی بیدار شدم داشتم میرفتم بالا آشپزخونه که قرص کم خونیمو بخونم که یهو افتادم و چشام سیاهی رفت (توی آسانسور )
ویو سویون
ساعتم زنگ خورد ساعت ۸ بود
آماده شدم زود غذام که توی پذیرایی بود
رو ور داشتم (بچه ها سن سویون تغیر کرد شما فکر کنین ۹ سالشه یعنی سومه )
و میخواستم به سرویس زنگ بزنم که یهو یاد چیپس توی آشپزخونه افتادم رفتم کنار آسانسور که یهو دیدم ماریا توی آسانسور غش کرده تغریبا عادی شده بود حتما دیشب
دوباره خون بالا آورده زود رفتم توی آسانسور
نبضش رو دیدم نبضش میزد پس نیاز نبود نگران بشم رسیدیم آشپزخونه براش قرصش رو آوردم و یکم آب ریختم روی سورتش که یهو بلند شد
_ممنونم داداشی (قرصو گرفت و خورد)
+ خواهش میکنم حالت خوبه؟
_آره زودباش بریم دیرمون شد
+ باشع بریم
<بعد مدرسه >
خیلی درسا راحته ولی روابط اجتماعی خیلی سخته هی منو مسخره میکنن که میگن بابات اینجوریه اونجوریه منم جوابشونو میدم و بهشون میگم میتونم با پولمون کل مدرسه رو بخریم ولی من اینجوری نیستم که بخاطر پولم بقیه رو اذیت کنم
امروز یکی از صمیمی ترین دوستام بهم گفت میترسم شبیه بابات شی و ولم کرد خسته شده بودم تو همین فکرا بودم که سویون سوار شد
+سلاااااااااااام آجیییییی
_سلام قشنگم خوبی؟(تظاهر به خوشحالی)
+آره توچی؟
_منم خوبم
+دستت چی شده ؟
*وای نه وقتی یکی از همکلاسی هام هلم داد افتادم کبود شده *
_هیچی ولش کن ذرت مکزیکی میخوری امروز خودم برات درست کنم؟
+آره من خیلییییییییییی دستپختتو دوس دارم(خر ذوق )
_باشع
٪خانم رسیدید
_ممنونم
ادامه دارد.......
پارت ۴
^صبح^
ویو ماریا
با سر درد بدی بیدار شدم داشتم میرفتم بالا آشپزخونه که قرص کم خونیمو بخونم که یهو افتادم و چشام سیاهی رفت (توی آسانسور )
ویو سویون
ساعتم زنگ خورد ساعت ۸ بود
آماده شدم زود غذام که توی پذیرایی بود
رو ور داشتم (بچه ها سن سویون تغیر کرد شما فکر کنین ۹ سالشه یعنی سومه )
و میخواستم به سرویس زنگ بزنم که یهو یاد چیپس توی آشپزخونه افتادم رفتم کنار آسانسور که یهو دیدم ماریا توی آسانسور غش کرده تغریبا عادی شده بود حتما دیشب
دوباره خون بالا آورده زود رفتم توی آسانسور
نبضش رو دیدم نبضش میزد پس نیاز نبود نگران بشم رسیدیم آشپزخونه براش قرصش رو آوردم و یکم آب ریختم روی سورتش که یهو بلند شد
_ممنونم داداشی (قرصو گرفت و خورد)
+ خواهش میکنم حالت خوبه؟
_آره زودباش بریم دیرمون شد
+ باشع بریم
<بعد مدرسه >
خیلی درسا راحته ولی روابط اجتماعی خیلی سخته هی منو مسخره میکنن که میگن بابات اینجوریه اونجوریه منم جوابشونو میدم و بهشون میگم میتونم با پولمون کل مدرسه رو بخریم ولی من اینجوری نیستم که بخاطر پولم بقیه رو اذیت کنم
امروز یکی از صمیمی ترین دوستام بهم گفت میترسم شبیه بابات شی و ولم کرد خسته شده بودم تو همین فکرا بودم که سویون سوار شد
+سلاااااااااااام آجیییییی
_سلام قشنگم خوبی؟(تظاهر به خوشحالی)
+آره توچی؟
_منم خوبم
+دستت چی شده ؟
*وای نه وقتی یکی از همکلاسی هام هلم داد افتادم کبود شده *
_هیچی ولش کن ذرت مکزیکی میخوری امروز خودم برات درست کنم؟
+آره من خیلییییییییییی دستپختتو دوس دارم(خر ذوق )
_باشع
٪خانم رسیدید
_ممنونم
ادامه دارد.......
- ۱.۵k
- ۰۵ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط