مادربزرگم تعریف می کردند:فردی پلشت و کثیفی زندگی می کرد(!
مادربزرگم تعریف می کردند:فردی پلشت و کثیفی زندگی می کرد(!؟) مادرش از چسبناکی و چرکی رویش، از موهای شانه نزده و... شاکیت به پدر برد و نالان چاره ای خواست. پدر لبخند زد و با دلجویی گفت:روزی خودش، خودش را می زند(تنبیه می کند) روزهایی گذشت تا مگسان به دورش جمع شدن و اذیتش کردند و وی برای رهایی از آنها شروع به زدن خود کرد....
این روزهای بشر، دنبال آسایش بی آرامش و بی پشتوانه اند و وقتی کار خراب شد، جای اصلاح کار به خودی زنی می افتند
این روزهای بشر، دنبال آسایش بی آرامش و بی پشتوانه اند و وقتی کار خراب شد، جای اصلاح کار به خودی زنی می افتند
۷.۲k
۱۱ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.