مادربزرگم تعریف می کردندفردی پلشت و کثیفی زندگی می کرد

مادربزرگم تعریف می کردند:فردی پلشت و کثیفی زندگی می کرد(!؟) مادرش از چسبناکی و چرکی رویش، از موهای شانه نزده و... شاکیت به پدر برد و نالان چاره ای خواست. پدر لبخند زد و با دلجویی گفت:روزی خودش، خودش را می زند(تنبیه می کند) روزهایی گذشت تا مگسان به دورش جمع شدن و اذیتش کردند و وی برای رهایی از آنها شروع به زدن خود کرد....
این روزهای بشر، دنبال آسایش بی آرامش و بی پشتوانه اند و وقتی کار خراب شد، جای اصلاح کار به خودی زنی می افتند
دیدگاه ها (۰)

دنیای کودکان را پر کردیم از مفاهیم عمیق و سطحی بیان شده بلکن...

خدا قوت دوست عزیزمسارا جان زینلیروله جان موفق باشی

دومین سفارش نقاشي دیواری#نقاشي_ديواري

بهترین درس‌های زندگی رامعمولاً در سخت‌ترین شرایطو از بدترین ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط