پارت ۱۳
پرسیدم
ا.ت: کی هستی؟
؟:رونا..... یو رونا
ا.ت: تو نمردی ؟
رونا : به تو هم همینو گفت
ا.ت : چی
رونا: اون عوضی همه چیمو گرفت
ا.ت : مگه تو خواهرشو نکشتی؟
رونا : باورت شد
ویو راوی
رونا تعریف کرد
کوک هر شب شکنجش میکرد و بهش تجا*وز میکرد
ازش کار میکشید و در آخرم مرگ خواهرش که بخاطر سکته بود رو تقصیر من انداخت و منو اینجا زندانی کرد منو خواهرش جنی دوست صمیمی بودیم (جمله اخر با گریه )
ا.ت ویو
باورم نمیشه نه نه دروغگووووو
رونا : میخوای باور نکن اما تو چیکار کردی که اینجایی
ا.ت:تهیونگ موقعی مستی بهم نزدیک شد
اونم اعصبی شد
رونا : چییییی تهیونگگگگگگ نه نه نههههه چرا باید به تو نزدیک بشه ( با لحن بلند بد )خب خحب اها خب نظرت چیه انتقام ازش بگیریم ها ؟
ا.ت: اننقام ؟
رونا : اره بکشیمش
ا.ت : نه نههه من هنوز دوسش دارم
رونا : تهیونگ چی اونم دوس داری
ا.ت: نه اون فقط دوستمه
۳ ماه بعد
شرطا :
۴ تا لایک
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.