وقتی تولد سید محمد خاتمی با روز بزرگداشت حضرت حافظ همزمان
وقتی تولد سید محمد خاتمی با روز بزرگداشت حضرت حافظ همزمان میشه .
"تولدت مبارک مردی با عبای شکلاتی""
این نامه برای خاتمی است؛ اما امروز دوم خرداد نیست و این نامه هم نقد عملکرد خاتمی نیست. بحث «دماوند» و «رای» هم نیست.این نامه تنها یک تبریک تولد است، برای مردی که گاهی دلمان برایش تنگ میشود.خاتمی از آن جنس آدمهایی است که حتی اگر بخواهی هم از یادت نمیرود. نشستهای و داری یک کتاب خوب ورق می زنی، از خواندنش متعجب میشوی که چگونه در ایران اجازه چاپ گرفته، تاریخ انتشارش را نگاه میکنی؛ ۱۳۷۹. فیلم خوبی میبینی، متعجب میشوی، پایان؛ ۱۳۸۱. مقالهای میخوانی، حقوق زنان؛ ۱۳۸۴. تنها نقطه اشتراک همه اینها یک دوره، یک نگاه، یک اسم… خاتمی.پای اینترنت نشستهای و وبگردی میکنی، یک سری واژه جلوی چشمانت رژه میرود. «اصلاحات»، «تساهل»، «تسامح»، «مردمسالاری دینی»، «بهار احزاب»، «تشکلهای مدنی»، «انجمن صنفی روزنامه نگاران»، «حکومت قانون»، «گفتگوی تمدنها»، «نفی افراطیگری» ، «صندوق ذخیره ارزی»، « نفت ده دلاری»… از همه ی اینها مخرج مشترک که بگیری، تنها به یک اسم میرسی؛ سید محمد خاتمی.سایتها و روزنامههای «اقتدارگرایانِ منصبنشین» و «براندازانِ فرنگنشین»، با آن همه تنافر، یک فصل مشترک هم دارند؛ دشنام به خاتمی. دو تیغه قیچی افراطیگری، نشانه رفته است گردن اصلاحطلبی را و برای این منظور چه کسی بهتر از خاتمی.روزنامهنگاری را میبینی که دل به غربت سپرده ناامید از همه چیز، از بنبست اصلاحات در ایران میگوید و از کوتاهیهای خاتمی. پیشینهاش را که میجویی، نسبش میرسد به روزنامههای رنگارنگ روزهای اصلاحات و باز هم نام خاتمی. و اینها کم نیستند که خیل عظیمی از منتقدین خاتمی نیز دستپرورده ی دولت اویند. این خاصیت مشیای است که خاتمی مروجش بود.نمی توان خاتمی را ندید. خاتمی همه جا هست. در روزنامههایی که دیگر پرشمار نیستند، در دلهایی که دیگر مثل سابق شاد نیستند.در کتابهایی که دیگر اجازهء نشر ندارند.خاتمی این جاست. پیش دوست،پیش دشمن. در یاد ما و در دل ما.گاهی دلمان تنگ میشود برایت، سید!گاهی دلتنگ آن روزها میشویم که یک ایران، امید بود. گاهی دلمان میخواهد که میرفتیم به آن روزها و همانجا هم میماندیم. آن روزها که با تو خندیدیم، با تو گریستیم. آن روزها که صندوق رأی را که میدیدیم، دلمان قرص بود. آن روزها که بیرون از وطن هم سرمان بلند بود. آن روزها که به دانشگاهمان میآمدی و ما فریاد میکشیدیم و تو با لبخند آراممان میکردی. آن روزها که میگفتی «من از ایران سرفراز آمدهام…»آن روزها گذشت. و امروز … دیوارت هنوز کوتاهترین است، سید!هنوز هم کسی جز تو خشممان را خریدار نیست. دلهایمان شکسته، قلبمان جریحهدار است، غرورمان هم ترک برداشته. نمیدانیم که چرا در آن روزهای پرامید، برایت تولد نگرفتیم. آن روزها که تولد و عروسی، کاری علیه امنیت ملی نبود.تولدت مبارک سید! گاهی دلمان برایت تنگ میشود. مثل این روزها که شمعهای کیک تولدت را می شماریم؛72 شمع برایت روشن میکنیم و از ته دل آرزو میکنیم که حالا حالاها تو سید ما باشی و ما عاشق ایران.
21مهر ماه زاد روز شکفتن شکوفه مهر،ترنم باران صبر و صداقت کویر بر شهرمان،نگین آریایی سلاله خاتم بر انگشتر فرهنگ و تمدن بشری،"سید محمد خاتمی"مبارک باد
ای خرم از فروغ رخت لاله زار عمر
بازآ که ریخت بی گل رویت بهار عمر
از دیده گر سرشک چو باران چکد رواست
کاندر غمت چو برق بشد روزگار عمر
این یک دو دم که مهلت دیدار ممکن است
دریاب کار ما که نه پیداست کار عمر
تا کی می صبوح و شکر خواب بامداد
هشیار گرد هان که گذشت اختیار عمر
وی در گذار بود و نظر سوی ما نکرد
بیچاره دل که هیچ ندید از گذار عمر
اندیشه از محیط فنا نیست هر که را
بر نقطه دهان تو باشد مدار عمر
در هر طرف ز خیل حوادث کمین گهیست
زانرو عنان گسسته دواند سوار عمر
بی عمر زندهام من و این بس عجب مدار
روز فراق را که نهد در شمار عمر
حافظ سخن بگوی که بر صفحه جهان
این نقش ماند از قلمت یادگار عمر....
خواجه حافظ شیرازی....
بیستم مهر رور بزرگداشت شاعربزرگ پارسی.گرامی..
"تولدت مبارک مردی با عبای شکلاتی""
این نامه برای خاتمی است؛ اما امروز دوم خرداد نیست و این نامه هم نقد عملکرد خاتمی نیست. بحث «دماوند» و «رای» هم نیست.این نامه تنها یک تبریک تولد است، برای مردی که گاهی دلمان برایش تنگ میشود.خاتمی از آن جنس آدمهایی است که حتی اگر بخواهی هم از یادت نمیرود. نشستهای و داری یک کتاب خوب ورق می زنی، از خواندنش متعجب میشوی که چگونه در ایران اجازه چاپ گرفته، تاریخ انتشارش را نگاه میکنی؛ ۱۳۷۹. فیلم خوبی میبینی، متعجب میشوی، پایان؛ ۱۳۸۱. مقالهای میخوانی، حقوق زنان؛ ۱۳۸۴. تنها نقطه اشتراک همه اینها یک دوره، یک نگاه، یک اسم… خاتمی.پای اینترنت نشستهای و وبگردی میکنی، یک سری واژه جلوی چشمانت رژه میرود. «اصلاحات»، «تساهل»، «تسامح»، «مردمسالاری دینی»، «بهار احزاب»، «تشکلهای مدنی»، «انجمن صنفی روزنامه نگاران»، «حکومت قانون»، «گفتگوی تمدنها»، «نفی افراطیگری» ، «صندوق ذخیره ارزی»، « نفت ده دلاری»… از همه ی اینها مخرج مشترک که بگیری، تنها به یک اسم میرسی؛ سید محمد خاتمی.سایتها و روزنامههای «اقتدارگرایانِ منصبنشین» و «براندازانِ فرنگنشین»، با آن همه تنافر، یک فصل مشترک هم دارند؛ دشنام به خاتمی. دو تیغه قیچی افراطیگری، نشانه رفته است گردن اصلاحطلبی را و برای این منظور چه کسی بهتر از خاتمی.روزنامهنگاری را میبینی که دل به غربت سپرده ناامید از همه چیز، از بنبست اصلاحات در ایران میگوید و از کوتاهیهای خاتمی. پیشینهاش را که میجویی، نسبش میرسد به روزنامههای رنگارنگ روزهای اصلاحات و باز هم نام خاتمی. و اینها کم نیستند که خیل عظیمی از منتقدین خاتمی نیز دستپرورده ی دولت اویند. این خاصیت مشیای است که خاتمی مروجش بود.نمی توان خاتمی را ندید. خاتمی همه جا هست. در روزنامههایی که دیگر پرشمار نیستند، در دلهایی که دیگر مثل سابق شاد نیستند.در کتابهایی که دیگر اجازهء نشر ندارند.خاتمی این جاست. پیش دوست،پیش دشمن. در یاد ما و در دل ما.گاهی دلمان تنگ میشود برایت، سید!گاهی دلتنگ آن روزها میشویم که یک ایران، امید بود. گاهی دلمان میخواهد که میرفتیم به آن روزها و همانجا هم میماندیم. آن روزها که با تو خندیدیم، با تو گریستیم. آن روزها که صندوق رأی را که میدیدیم، دلمان قرص بود. آن روزها که بیرون از وطن هم سرمان بلند بود. آن روزها که به دانشگاهمان میآمدی و ما فریاد میکشیدیم و تو با لبخند آراممان میکردی. آن روزها که میگفتی «من از ایران سرفراز آمدهام…»آن روزها گذشت. و امروز … دیوارت هنوز کوتاهترین است، سید!هنوز هم کسی جز تو خشممان را خریدار نیست. دلهایمان شکسته، قلبمان جریحهدار است، غرورمان هم ترک برداشته. نمیدانیم که چرا در آن روزهای پرامید، برایت تولد نگرفتیم. آن روزها که تولد و عروسی، کاری علیه امنیت ملی نبود.تولدت مبارک سید! گاهی دلمان برایت تنگ میشود. مثل این روزها که شمعهای کیک تولدت را می شماریم؛72 شمع برایت روشن میکنیم و از ته دل آرزو میکنیم که حالا حالاها تو سید ما باشی و ما عاشق ایران.
21مهر ماه زاد روز شکفتن شکوفه مهر،ترنم باران صبر و صداقت کویر بر شهرمان،نگین آریایی سلاله خاتم بر انگشتر فرهنگ و تمدن بشری،"سید محمد خاتمی"مبارک باد
ای خرم از فروغ رخت لاله زار عمر
بازآ که ریخت بی گل رویت بهار عمر
از دیده گر سرشک چو باران چکد رواست
کاندر غمت چو برق بشد روزگار عمر
این یک دو دم که مهلت دیدار ممکن است
دریاب کار ما که نه پیداست کار عمر
تا کی می صبوح و شکر خواب بامداد
هشیار گرد هان که گذشت اختیار عمر
وی در گذار بود و نظر سوی ما نکرد
بیچاره دل که هیچ ندید از گذار عمر
اندیشه از محیط فنا نیست هر که را
بر نقطه دهان تو باشد مدار عمر
در هر طرف ز خیل حوادث کمین گهیست
زانرو عنان گسسته دواند سوار عمر
بی عمر زندهام من و این بس عجب مدار
روز فراق را که نهد در شمار عمر
حافظ سخن بگوی که بر صفحه جهان
این نقش ماند از قلمت یادگار عمر....
خواجه حافظ شیرازی....
بیستم مهر رور بزرگداشت شاعربزرگ پارسی.گرامی..
- ۳.۷k
- ۲۰ مهر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط