حال آدم که دست خودش نیست ...! عکسی می بیند، ترانه ای می ش
حال آدم که دست خودش نیست ...! عکسی می بیند، ترانه ای می شنود، خطی میخواند، اصلا هیچی هم نشده ... یکهو دلش ریش میشود ...! حالا بیا و درستش کن ... آدم دلگیر، منطق سرش نمیشود ... برای آن ها که رفته اند، آن ها که نیستند، میگرید ... دلتنگ میشود ... دل که بلرزد، دیگر هیچ چیز، سر جای درستش نیست ... این وقت ها، انگار کنار خیابانی پر تردد ایستاده ای، تا مجال عبور پیدا کنی ... هم صبوری میخواهد، هم آرامش، که هیچکدام نیست .. آدم تصادف میکند، با یک اتوبوس، خاطره های مست ...! #ناشناس
۱.۲k
۱۳ مهر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.