رمان عشق فیک پارت۴
® تصمیم گرفتی؟
- ب.... بله
® خوبع..... پس از امروز شما زوج هستید
+ بابا بهتره بری سر کارت من و امیلی دیرمون شده
® خب پس من میرم خداحافظ زوج جوان
- س..... سایونار😳👋
#از_زبان_امیلی
داشتیم با سرعت ب سمت کلاس میرفتیم
وقتی با سرعت ب سمت کلاس می رفتیم همه بهمون تبریک می گفتن ب جز هاتسونه سان از قیافش معلوم بود عصبانیه دیگه داشتیم ب کلاس نزدیک می شدیم ک همه معلم های دانشگاه جلومونو گرفتن و بهمون تبریک گفتن ولی من تو فکر این بودم ب هاتسونه_سان چجوری قضیه این رابطه فیک رو بگم
+امیلی...... امیلی...... هوی امیلیییییی
- ها..... چیه😐
+ ی ساعته دارم صدات می کنم بیا بریم سر کلاس
-ب.... باشه...... بریم
#از_زبان_الکص
امیلی تو فکر بود اما چی؟
ب کی یا چ چیزی فکر می کرد؟
بهتره موقع برگشتن ب خونه ازش سوال کنم
© الکص_سان...... الکص_سان(معلم)
+ب.. بله
© حواستون کجاست ی ساعته دارم صداتون میکنم
+گومن
© خب جواب سوال
#ذهن_الکص
نانیییییی
کی ازم سوال کرد من نفهمیدم
اوه اینقد تو فکر بودم متوجه نشدم ای الکص خر 😐💔
-خانوم من بجای الکص بگم؟
© بگو
-خب.....
🛎🛎🛎
© خب دیگه کلاس تمومه.....
#از_زبون_امیلی
هوف خیلی گرسنمه
اگه ب الکص بگم میگه چقدر میخوری
بهتره چیزی نگم
+امیلی
-بله
+چیزه میشه.....
خب این پارت هم تموم شد
میدونم رمانم خیلی بده گومن
ولی چند تا سوال دارم
ب رمانم از ۰ تا ۱۰ چ عددی میدید ؟
بعد اینکه این رمان تموم شد رمان های دیگه ای هم بنویسم؟
از دید شما رمان من چطوره؟
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.