دفاع مقدس

( ۲۶+۲۷ )
‌‌‌‌─═══༅‌‌‌‌‌‌‌‌✿🍃🌷🍃✿༅═══┅─

۝◁سردار فتاحی از اخلاص و فروتنی شهید سلیمانی این چنین روایت می‌کند: زمانی که در جنوب شرق ماموریت داشتیم شب به یک پاسگاه ژاندارمری که روستا بود رفتیم و قرار بود صبح برای شناسایی حرکت کنیم. همرزم سردار سلیمانی گفت:

🗯 آن شب به دلیل کمبود جا باید حدود 14 نفر در یک اتاق می خوابیدیم در حالی که فقط یک تخت سربازی در اتاق بود. وی ادامه داد: من به گمان اینکه سردار حاج قاسم سلیمانی برای استراحت به اتاق دیگری می رود قبل از ورود بقیه روی تخت دراز کشیدم.

🌀 سردار فتاحی گفت..زمانی حاج قاسم را در حال ورود به اتاق دیدم از جا بلند شدم اما حاج قاسم آمد داخل همان اتاق و از من خواست سر جایم دراز بکشم. وی اظهار داشت.. من با اصرار خواستم ایشان به جای من روی تخت بخوابند

❖‌ اما خطاب به من گفت من فرمانده تو هستم و به تو امر می کنم همانجا بخوابی. وی گفت.. آن شب حاج قاسم با وجود کمبود جا زیر تختی که من خوابیده بودم با سختی خوابید و به ما درس های بزرگی داد

─════༅𖣔2⃣6⃣𖣔༅═══┅─

‌‌‌‌─═══༅‌‌‌‌‌‌‌‌✿🍃🌷🍃✿༅═══┅─

❀◁میرزاکرم زمانی روایت می کند...خلبان شهید عباس بابایی مدتی قبل از شهادتش... را در حال عبور ازخیابان سعدی قزوین بودم که ناگهان عباس را دیدم.

💬 او معلولی را که هر دو پا عاجز بود و توان حرکت نداشت، بردوش گرفته بود و برای اینکه شناخته نشود، پارچه ای نازک بر سر کشیده بود.

☄ من او را شناختم و با این گمان که خدای ناکرده برای بستگانش حادثه ای رخ داده است، پیش رفتم. سلام کردم و با شگفتی پرسیدم....چه اتفاقی افتاده عباس؟ کجا می روی؟

❖‌ او که با دیدن من غافلگیر شده بود، اندکی ایستاد و گفت....پیر مرد را برای استحمام به گرمابه می برم. او کسی را ندارد و مدتی است که به حمام نرفته! .

─════༅𖣔2⃣7⃣𖣔༅═══┅─

#دفاع_مقدس
#جنگ_تحمیلی
#ایثار_شهادت
#مردان_خدا
#نصرت_الهی_و_امداد_غیبی
#هفته_دفاع_مقدس_مبارک
#پای_انقلاب_ایستاده‌ایم
#بیرق_شیعه_چادر_خاکی_توست_یازهرا
دیدگاه ها (۰)

دفاع مقدس

دفاع مقدس پایان قسمت سوم

دفاع مقدس

دفاع مقدس قسمت سوم

تک پارتی درخواستی

" بازگشت بی نام"

نام فیک:عشق مخفیPart: 13ویو جیمین*سوار ماشین شدمو از خونه زد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط