من در دنیای ممنوع زندگی میکنم

من در دنیای ممنوع زندگی می‌کنم
بوییدن گونه دلبندم
ممنوع
ناهار با فرزندان سر یک سفره
ممنوع
همکلامی با مادر و برادر
بی‌نگهبان و دیوارهٔ سیمی
ممنوع
بستن نامه‌ای که نوشته‌ای
یا نامهٔ سربسته تحویل گرفتن
ممنوع
خاموش کردن چراغ، آنگاه که پلک‌هایت به هم می‌آیند
ممنوع
بازی تخته نرد
ممنوع
اما چیزهای ممنوعی هم هست
که می‌توانی گوشه قلبت پنهان کنی
عشق، اندیشیدن، دریافتن.
دیدگاه ها (۲)

‌چشم های تو طوفان استدریای احساسم را مواج می کند وساحل نگاهم...

وقتی دلبسته نیستید...وقتی دلتنگ نیستید...وقتی دل نگران نیستی...

انتظاری ندارم که با رژی سرخ رنگ ...قلبت را رو آینه ی اتاق خو...

کم نه زیاد می خواهمت!!آنقدر که در تمام خاطره هایم تو باشی .....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط