داستان سیاوَخْش💔💓💘😢
👑شاهزاده #سياوش
اقامت #كیكاوس #شاه #کیانی به #بلخ بود و پسري آورد كه به جمال و كمال و خلقت نكو به دوران خود همانند نداشت و وی را #سیاوش نامگزاری كرد و به #رستم دلير نوه سام سپهبد سيستان، سپرد تا به تربيت وي كند. و رستم #سياوخش را به سيستان برد و پرستار و دايه براي وي فراهم آورد و وی را تربيت كرد و همچنان در كنار رستم بود و چون بزرگ شد معلمان براي تعليم وي برگزيد و چون قدرت سواري يافت وي را سواري آموخت تا در فنون آداب كامل شد و در سوار كاري سر شد و مردي كامل بود. رستم وي را پيش پدر آورد و كيكاوس پسر را امتحان كرد و او را شايسته و ماهر يافت و بسيار خرسند شد. همسر پدرش كه دختر شاه هاماوران[=يمن] یا به روایتی دیگر دختر افراسیاب شاه توران بود و سودابه نام داشت و جادوگر بود و به سياوش دل بست و سخت عاشقش شد و او را به خويشتن خواند و اورا به #گناه دعوت کرد، و چون سياوش خواهش او را نپذيرفت و #پاکدامنی پیشه کرد و از صحنه #گناه گریخت؛ سودابه او را در نزد کيکاووس متهم به ناپاکى کرد. براى اثبات بىگناهى به فرمان کيکاووس، سياوش با اسب سیاهش #شبرنگ_بهزاد از آتش گذشت و سالم بيرون آمد. #کیکاووس خواست #سودابه را مجازات کند, اما چون از انتقامِ شاه یمن(پدر سودابه) بیم داشت این کار را نکرد. و اما بار دیگر خواست این کار را بکند, #سیاوخش با خواهش های بسیار, مانع این کار شد. ولی سودابه از بدكاري بديد پدر را با وي بد دل كرد و سياوش از رستم خواست تا از كيكاوس بخواهد كه او را به جنگ افراسياب فرستد كه شاه تركان به شرايط خويش عمل نكرده بود و منظور سياوش اين بود كه از پدر دور شود و از حیله سودابه در امان بماند. رستم چنين كرد و از كيكاوس اجازه گرفت و سپاه فراوان همراه سياوخش كرد كه براي جنگ افراسياب سوي ديار تركان رفت و بالاخره افراسياب از در آشتى با او درآمد. و چون بدانجا رسيد ميان وي و افراسياب صلح شد و سياوش قصه صلح را با پدر نوشت.
اما پدر بدو نامه نوشت و فرمان داد كه اگر افراسياب به شرايط خويش وفا نكند با وي جنگ كند و سياوش چنان ديد كه پيكار افراسياب از پس صلحي كه در ميان بوده و نقض نشده مايه ننگ و عار است و به فرمان پدر عمل نكرد و بدانست كه اين همه از كيد زن پدر است كه دل در او بسته بود و اقبال نديد و از پدر گريزان شد و نامه به افراسياب نوشت و امان خواست كه سوي او رود و پدر را رها كند. و چون سياوخش چنين كرد سپاهي كه همراه داشت وي را رها كرد و پيش كيكاوس رفت و چون سياوش به نزد افراسياب رسيد وي را گرامي داشت و دختر خويش فرنگیس را به همسری وي داد و او مادر #كيخسرو بود. سیاوش بهدليل رنجش از کيکاووس به توران زمين و سپس به ختن رفت و کنگدژ را در آنجا ساخت. گرسيوز (برادر افراسياب) به او حسد برد و #افراسياب را به کشتن او تحریک کرد و افراسیاب بر حکومت و تاج و تخت خويش بيمناك بودند و دستور داد او را بكشند. او را سر از تن جدا کردند و اعضا ببريدند و اینگونه سياوش به فرمان افراسياب #مظلومانه کشته شد. سياوش #فرنگيس دختر افراسياب شاه و جريره دختر پيران ويسه (سپهسالار توران) را به #همسری گرفته بود و فرود و #کیخسرو فرزندان او هستند. و زن سياوش دختر افراسياب آبستن كيخسرو بود و وسيله برانگيختند كه حمل وي را بيندازند اما نيفتاد. چون خبر کشته شدن سياوش به ايران رسيد، غوغائى به پا شد، رستم سودابه را به کینخواهی سیاوش کشت و جنگهاى بسيارى ميان #ايران و #توران درگرفت.
#کیخسرو #کیانیان #تاریخ_اصیل_ایران_زمین #تاریخ_حقیقی #تاریخ_کهن
اقامت #كیكاوس #شاه #کیانی به #بلخ بود و پسري آورد كه به جمال و كمال و خلقت نكو به دوران خود همانند نداشت و وی را #سیاوش نامگزاری كرد و به #رستم دلير نوه سام سپهبد سيستان، سپرد تا به تربيت وي كند. و رستم #سياوخش را به سيستان برد و پرستار و دايه براي وي فراهم آورد و وی را تربيت كرد و همچنان در كنار رستم بود و چون بزرگ شد معلمان براي تعليم وي برگزيد و چون قدرت سواري يافت وي را سواري آموخت تا در فنون آداب كامل شد و در سوار كاري سر شد و مردي كامل بود. رستم وي را پيش پدر آورد و كيكاوس پسر را امتحان كرد و او را شايسته و ماهر يافت و بسيار خرسند شد. همسر پدرش كه دختر شاه هاماوران[=يمن] یا به روایتی دیگر دختر افراسیاب شاه توران بود و سودابه نام داشت و جادوگر بود و به سياوش دل بست و سخت عاشقش شد و او را به خويشتن خواند و اورا به #گناه دعوت کرد، و چون سياوش خواهش او را نپذيرفت و #پاکدامنی پیشه کرد و از صحنه #گناه گریخت؛ سودابه او را در نزد کيکاووس متهم به ناپاکى کرد. براى اثبات بىگناهى به فرمان کيکاووس، سياوش با اسب سیاهش #شبرنگ_بهزاد از آتش گذشت و سالم بيرون آمد. #کیکاووس خواست #سودابه را مجازات کند, اما چون از انتقامِ شاه یمن(پدر سودابه) بیم داشت این کار را نکرد. و اما بار دیگر خواست این کار را بکند, #سیاوخش با خواهش های بسیار, مانع این کار شد. ولی سودابه از بدكاري بديد پدر را با وي بد دل كرد و سياوش از رستم خواست تا از كيكاوس بخواهد كه او را به جنگ افراسياب فرستد كه شاه تركان به شرايط خويش عمل نكرده بود و منظور سياوش اين بود كه از پدر دور شود و از حیله سودابه در امان بماند. رستم چنين كرد و از كيكاوس اجازه گرفت و سپاه فراوان همراه سياوخش كرد كه براي جنگ افراسياب سوي ديار تركان رفت و بالاخره افراسياب از در آشتى با او درآمد. و چون بدانجا رسيد ميان وي و افراسياب صلح شد و سياوش قصه صلح را با پدر نوشت.
اما پدر بدو نامه نوشت و فرمان داد كه اگر افراسياب به شرايط خويش وفا نكند با وي جنگ كند و سياوش چنان ديد كه پيكار افراسياب از پس صلحي كه در ميان بوده و نقض نشده مايه ننگ و عار است و به فرمان پدر عمل نكرد و بدانست كه اين همه از كيد زن پدر است كه دل در او بسته بود و اقبال نديد و از پدر گريزان شد و نامه به افراسياب نوشت و امان خواست كه سوي او رود و پدر را رها كند. و چون سياوخش چنين كرد سپاهي كه همراه داشت وي را رها كرد و پيش كيكاوس رفت و چون سياوش به نزد افراسياب رسيد وي را گرامي داشت و دختر خويش فرنگیس را به همسری وي داد و او مادر #كيخسرو بود. سیاوش بهدليل رنجش از کيکاووس به توران زمين و سپس به ختن رفت و کنگدژ را در آنجا ساخت. گرسيوز (برادر افراسياب) به او حسد برد و #افراسياب را به کشتن او تحریک کرد و افراسیاب بر حکومت و تاج و تخت خويش بيمناك بودند و دستور داد او را بكشند. او را سر از تن جدا کردند و اعضا ببريدند و اینگونه سياوش به فرمان افراسياب #مظلومانه کشته شد. سياوش #فرنگيس دختر افراسياب شاه و جريره دختر پيران ويسه (سپهسالار توران) را به #همسری گرفته بود و فرود و #کیخسرو فرزندان او هستند. و زن سياوش دختر افراسياب آبستن كيخسرو بود و وسيله برانگيختند كه حمل وي را بيندازند اما نيفتاد. چون خبر کشته شدن سياوش به ايران رسيد، غوغائى به پا شد، رستم سودابه را به کینخواهی سیاوش کشت و جنگهاى بسيارى ميان #ايران و #توران درگرفت.
#کیخسرو #کیانیان #تاریخ_اصیل_ایران_زمین #تاریخ_حقیقی #تاریخ_کهن
۴.۰k
۱۰ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.