پارت اول رویای من

پارت اول رویای من
مامان _ اری دختر پاشو مدرست دیر شد
من _ اوفف اصلن حوصله ندارم برم مامان
مامان _ پاشو ببینم تا نیومدم
من_ اوفف باشه پا شدم لباس فرمو پوشیدم روز اول مدرسه جدیدم بود
مامان _ اری پا شدی بیا صبحانه بخور
من _ اره مامان الان میام صبحانمو خوردم توی ایستگاه وایساده بودم تا سرویس بیاد بعد از چند ساعت رسیدم به مدرسه جديدم هیچکس نمیشناختم
فقط خودمو میشناختم 😂
وارد مدرسه شدم ثبت نام کردم آقای مدیر منو به کلاسم راهنمایی کرد وقتی وارد شدم همه به من داشتن نگاه میکردن همشون خوشگل بودن برای اولین بار بود که دختر پسر باهم بودن
خانم معلم _ دخترم
من _ عام جان
خانم معلم _ نمیخای خودتو معرفی کنی
من _ عام خب من اری هستم ۱۸ سالمه از دیدنه همه تون خوشبختم همه بچها گفتن همچنین
خانم معلم _ اری
من _ جان
خانم‌معلم _ برو سر جات بشین
من _ چشم
رفتم نشستم بعد از چند دقیقه زنگ خورد داشتم میرفتم بیرون یکی صدام زد اری یه لحظه وایسا با من بودی اره مگه کسی دیگه به اسم اری تو کلاس هست عاا نه 😂 چیزی شده نه چیزی نشده خاستم بگم بیا دوس شیم تا جای که میدونم تو هیچ دوستی نداری
من _ اره درس گفتی من هیچ دوستی ندارم 😔
دوستم _ عه ناراحت نباش من کینا هستم
من _ اری هستم
دوستم _ تو ۱۸ سالت بود
من _ اره همین طوره
دوستم _ تقریبا توی کلاس ما ۱۸ نداریم فقط توی 😂
من _ یکم خندیدم گفتم چه خوب


پارت بعد به زودی ❤️