شاهنامه یزدگردیزدگرد هجده سال پادشاهی کرد هرمزپ

#شاهنامه #۱۱۹ #یزدگردیزدگرد هجده سال پادشاهی کرد . #هرمزپادشاه هرمز یک سال بود #پیروزپادشاهی پیروز یازده سال بود . پیروز بر تخت پادشاهی تکیه زد . او خردمند و دور از هر بدی بود و بعد از یک سال خشک‌سالی شدیدی در ایران به وجود آمد . شاه که این وضع را دید خراج را به همه بخشید. هفت سال گذشت و در سال هشتم باران شدیدی بارید و همه‌جا سبز و خرم شد . شهری به نام بادان پیروز که الآن اردبیل نامیده می‌شود برپا کرد . سپس به جنگ تورانیان رفت و در این جنگ هرمز پیشرو بود و قباد پسر پیروز در پس پشت قرار داشت . شاه پسر کوچک‌ترش بلاش را بر تخت نشاند اما در این جنگ شکست خورد وکشته شد. . . #بلاش پادشاهی بلاش پنج سال و دو ماه بود . پهلوانی به نام سوفرای در زابل که از سرنوشت پیروز آگاه شد سپاهی عظیم آماده نبرد کرد و به بلاش نامه نوشت و گفت که او می‌خواهد به کینخواهی بپردازد و انتقام بگیرد .سپس نامه‌ای به خوشنواز نوشت و گفت که آمده تا انتقام خون پیروز را بگیر جنگ شروع شد پیروز شد. پس از چند سال سوفرای به بلاش گفت : تو پادشاهی نمی‌دانی و قباد از تو داناتر است و در پادشاهی تواناتر است. بلاش به ایوان خود رفت و چیزی نگفت و با خود اندیشید بدین‌سان از سلطنت کناره گرفت . #قبادپادشاهی قباد چهل‌وسه سال بود . قباد جوانی شانزده‌ساله بود و از پادشاهی اطلاعی نداشت و در اصل سوفرای کار پادشاهی را می‌گرداند . مدتی گذشت و شاه بیست‌وسه‌ساله شد و سوفرای به نزد او رفت و اجازه گرفت تا به شهر خود بازگردد. وقتی سوفرای به شیراز رسید همه از او پذیرایی کردن .عده‌ای نزد شاه آمدند بدگویی سوفرای کردن‌.کیقباد بددل شد .رازداران شاه گفتند : ناراحت نباش اگر شاپور رازی به جنگ او برود سوفرای کاری نمی‌تواند بکند تو نامه‌ای بنویس و از او بخواه که تسلیم شود . شاه چنین کردسوفرای را در زندان انداخت وقتی ایرانیان خبر را شنیدند ناراحت شدند و به نفرین قباد پرداختند و سپاهی و شهری به درگاه قباد رفتند و آنجا را گرفتند و قباد اسیر شد و وزیرش را هم کشتند . سپس به سراغ جاماسپ برادر قباد رفتند و او را بر تخت نشاندند و قباد را دست‌بسته به پسر سوفرای سپردن تا اورا بکشنداما رزمهر چنین نکرد و با او مهربان بود و با احترام رفتار می‌کرد شب‌هنگام آن دو از شهر خارج شدند و به‌سوی هیتال رفتند . درراه به دهی رسیدند و به خانه دهقانی فرود آمدند . دهقان دختر زیبارویی داشت و قباد به‌شدت عاشق او شد و به رزمهر گفت تا از دهقان دخترش را خواستگاری کند . دهقان پذیرفت و آن دو ازدواج کردند .

@hakimtoosi
دیدگاه ها (۱)

#شاهنامه #۱۲۰ #بلاش ‍ به‌ قباد خبر دادند که دختر دهقان پسری ...

#کتاب #بخون #ناتوردشت نوجوانی هفده ساله است که در لحظهٔ آغاز...

#اندکی تفکر

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط